آرشیو سه‌شنبه ۹ امرداد ۱۳۹۷، شماره ۵۱۶۶
صفحه آخر
۲۰

مقطع حساس کنونی

حکایت گزینه یک و گزینه 2

امید مهدی نژاد

پسری با اخلاق و نیک سیرت و دارای محاسن منظم و کمالات بسیار که مع الاسف دچار فقر مالی بود، به خواستگاری دختری رفت. پدر دختر وقتی از میزان نقدینگی و اوضاع مالی او باخبر شد، به پسر گفت: تو فقیری و دختر من تحمل سختی و مشقت را ندارد. من به تو دختر نمی دهم. پسر دست از پا درازتر به خانه بازگشت.

چندی بعد پسری بدکردار و زشت خو و معتاد به دخانیات و بدتر از دخانیات اما پولدار به خواستگاری همان دختر رفت. پدر دختر وقتی از مفاسد اخلاقی و اوضاع شخصیتی او باخبر شد، به دختر خود گفت: ان شاءا... زن می گیرد آدم می شود و خدا هدایتش می کند. بیا زن همین شو.

در این لحظه دختر به اذن خدا به سخن آمد و گفت: ای پدر، حرمتت واجب. اما به نظر تو آیا خدایی که ان شاءا... هدایت می کند با خدایی که روزی می رساند تفاوت دارد؟ پدر گفت: نه. دختر گفت: پس چرا مرا به پسر اولی ندادی و به پسر دومی دادی؟

پدر گفت: دخترم، اوضاع اقتصادی نابسامان است. ترامپ زیر برجام زده، حباب سکه بزرگ شده، نرخ دلار به هوا رفته، قیمت کالاهای اساسی از 30 تا صد درصد افزایش یافته. نرخ مسکن و اجاره بها را هم که دیگر نگویم. با این حال تو ترجیح می دهی با یک انسان خوب زیر یک سقف نمور اجاره ای زندگی کنی، یا با این انسان بد در بالای شهر؟

دختر گفت: گزینه یک.

پدر گفت: بترک.

و هردو خندیدند و تا آخر عمر همین طور پدر و دختری در کنار هم به زندگی ادامه دادند.