آرشیو پنجشنبه ۲۵ امرداد ۱۳۹۷، شماره ۴۱۶۲
کتاب
۱۰
ایرانشناسی

نگاهی به کتاب «درآمدی بر پدیدارشناسی»

عقل سلیم را رها کنیم

مجتبی حدیدی

دغدغه رابرت ساکالوفسکی در کتاب «پدیدارشناسی» نه تعریف پدیدارشناسی، بلکه تشریح پیامدهای نگاه پدیدارشناسانه در اندیشه فلسفی جدید و پاسخ متفاوت آن به پرسش های رایج فلسفه است. در این کتاب خود پدیدارشناسی یک پدیده محسوب می شود و از منظری پدیدارشناختی به معضلات فلسفی سنتی پرداخته می شود. سرآغاز سنت پدیدارشناسی ادموند هوسرل است، به این حقیقت فیلسوفانی چون هایدگر، شلر، اینگاردین، مرلوپنتی، سارتر و گادامر اذعان کرده اند. در بخش نخست کتاب بحث روی آورندگی و ارتباط آن با پدیدارشناسی مورد بحث قرار می گیرد: «اصطلاح روی آورندگی ارتباط بسیار نزدیکی با پدیدارشناسی دارد. آموزه مهم پدیدارشناسی این موضوع است که هرکنشی از آگاهی یاتجربه ای اساسا «گاهی از» یا«تجربه از» چیزی یا دیگری است.»مفصل بندی، میانجی گری و نزدیک شدن به چیستی فهم، از دیگر مفاهیم اصلی پدیدارشناسی هستند. هنگامی که می خواهیم چیزی را ابراز کنیم، معمولا بین ابرازکردن و آنچه ابراز یا تجربه می شود تفاوت قائل می شویم. برای مثال وقتی می گوییم، برف خیابان را پوشانده است یا خیابان با برف پوشیده شده است، درواقع دو بیان متفاوت را ادا کرده ایم. البته این توضیح ضروری است که پدیدارشناسی از سنخ مباحث رایج معرفت شناسی نیست و رویکرد آن به مساله آگاهی، با مسائل رایج معرفت شناسی متفاوت است. البته اینکه مباحث پدیدارشناسی با مفاهیم معرفت شناسی بیان می شوند، به خاطر حضورمشترک شان در یک برهه از تاریخ فلسفه است. اکنون از خاستگاه خود فراتر رفته و به توافق با فلسفه مدرن رسیده است. خصوصیت های پدیدار شناسی نامحدودند. در بخش «پدیدار شناسی خود» فراتر از موضع شک دکارتی تمایز میان روح و بدن، بر اهمیت بدن تاکید می شود. البته فاصله گذاری بین بدن و وجود آدمی در این بحث پیگیری نمی شود. بلکه «خود» فرارونده «خود»ی است که فاعل حقیقت است، مورد بحث قرار می گیرد، زیرا هر انسانی بدن خود را از بیرون و درون لمس می کند. اینکه هر انسانی بدن خود را تجربه می کند متفاوت است با تجربه اشیای دیگر در گیتی. تبدیل دو حس کننده به یکدیگر در یک بدن (مثلا دست چپم دست راستم را لمس می کند) قوانین بساوایی و ادبیات آن را معکوس جلوه می دهد. می توان گفت: دست راستم توسط دست چپم لمس می شود. تنها در بدن من و با توجه به حس لامسه، یعنی ابتدایی ترین حس هاست که این وارونه پذیری ممکن می شود. در آغوش گرفتن شخص دیگر نیز به همین صورت است. این امر می تواند مثال خوبی برای نشان دادن وحدت ما با خودمان باشد. ممکن است به صورت استعاری بگوییم که من با شخصی که او را در آغوش گرفته ام یک بدن مشترک شده ایم، اما هیچگاه این دو بدن یگانه نمی شوند.باعبور از شناخت زیست و روان در ساحت اندیشه قرار می گیریم. در زندگی با اندیشه می توانیم تمجید یا ملامت کنیم و از زندگی ذهنی خود دور بشویم. اگر یک گزاره همیشه واحد باشد نمی توان مفهوم «تفاوت» را به عنوان «تفاوت» درک کرد چرا که بارها ممکن است از یک گزاره استفاده بکنیم و آن را به دیگری انتقال بدهیم یا در یک نوشته از آن استفاده کنیم و آن را تایید یا تکذیب کنیم. البته ممکن است یک گزاره هنگام بررسی به گزاره هایی چند معنایی تبدیل شود لذا از رهگذار زبان می توان به درک انتقال نائل شد. هرچند ریاضیدان ها و فیزیکدان ها به این مساله مانند فیلسوف ها اهمیت نمی دهند. در ادامه بحث، ساکالوفسکی به دوگونه خرد و دو گونه هویدایی می پردازد. سوالی که مطرح می شود این است: چگونه پدیدارشناسی خودش را با فلسفه مدرن هماهنگ کرده است؟ چرا که رویکرد فلسفی به جای رویکرد طبیعی از ابداعات کانت و رنه دکارت در سده های پیش بود. آیا پدیدارشناسی می رود جایگزین فلسفه شود؟ ارتباط آن با تاریخ مدرن چیست؟پدیدارشناسی فلسفه را به شکل دیگری درک می کند و می خواهد خرد فلسفی سالم باقی بماند. در این بین شناسایی خاستگاه فلسفه های مدرن و پست مدرن که انقلابی در برابر اندیشه قرون وسطایی بودند از دروازه پدیدارشناسی ممکن می شود. ماکیاولی به اندیشه سیاسی خود می بالید و فرانسیس بیکن و دکارت، روش ‎های جدید اندیشه را عنوان کردند. اما اکنون دستگاه های فکری آنان پاسخگو نیست. این موضوع ثابت می کند که باید عقل سلیم و موروثی را رها سازیم و روش جدیدی اتخاذ کنیم چرا که اندیشه همیشه معطوف به آگاهی بوده است.