آرشیو چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، شماره ۳۳۴۴
ادبیات
۸

جنگ و صلح قرن بیستم

پارسا ریاحی

«زمین را مه گرفته بود. نور چراغ های اتومبیل روی خطوط انتقال نیروی فشار قوی که در امتداد جاده کشیده شده بود بازمی تابید. باران نباریده بوده، اما سپیده دم زمین خیس بود و هر بار که چراغ قرمز راهنما روش می شد لکه سرخرنگ گسترده ای آسفالت خیس را قرمز می کرد. نقش اردوگاه تا کیلومترها محسوس بود. سیم ها و جاده ها و خطوط راه آهن هرچه به سوی اردوگاه پیش می رفتند به هم نزدیکتر می شدند. گستره ای بود با خطوط راست پرشده، پهنه ای پر از راست گوشه ها و متوازی الاضلاع هایی که زمین و آسمان پاییزی را قطعه قطعه می کردند». این آغاز رمان «پیکار با سرنوشت» واسیلی گروسمان است که به تازگی با ترجمه سروش حبیبی توسط نشر نیلوفر منتشر شده است. گروسمان از نویسندگان قرن بیستم ادبیات روسیه است که در سال 1905 متولد شد و در سپتامبر 1964 از دنیا رفت. او یکی از مهم ترین نویسندگان قبل از جنگ و دوران جنگ روسیه است. گروسمان در منطقه ای واقع در اوکراین به دنیا آمد و در کی یف و سپس مسکو به تحصیل پرداخت و در رشته شیمی از دانشگاه مسکو فارغ التحصیل شد. او بعد از فارغ التحصیلی تا چندسالی در رشته تخصصی اش به کار مشغول بود اما از 1934 کار مهندسی را رها کرد و به نوشتن روی آورد. آثار اولیه او نیز در همین سال به چاپ رسیدند و یکی از همان اولین داستان هایش مورد توجه ماکسیم گورکی هم قرار گرفته بود.

بعد از این، گروسمان داستان های کوتاه زیادی نوشت و آنها را در قالب چندین مجموعه منتشر کرد و همچنین جلد اول و دوم داستانی با نام «ستپان کالچوگین» را نوشت و البته جلد سوم این کتاب به پایان نرسید. آن طور که حبیبی در ابتدای کتاب نوشته، گروسمان در همه این داستان ها نماینده بارز نویسندگان شوروی هم نسل خود بود: «نوشته هایش همه تجلیلی بودند از جانفشانی های سربازان ارتش سرخ و نیز از تلاش پرشور کارگران شوروی، یعنی سرود سازندگانی که سنگهای سوسیالیسم را با ملات جان و توان خود بر هم استوار می ساختند. این نوشته ها مانند آثار دیگر نویسندگان شوروی همه نمونه هایی بودند از رمان تربیتی یا به قول خودش داستان هایی از کارگر شوروی که می بایست راه خود را از کودکی (در کوی کارگران)، پس از گذراندن دوران انقلاب، تا زندگی پرتکاپوی مبارز کمینترن بپیماید. سرنوشت گروسمان نیز با سرنوشت هزاران نویسنده دیگر شوروی تفاوتی نداشت. او نیز از برگزیدگان آن روزگار و مورد حمایت دستگاه دولت بود و از مصایب نظام وحشت برکنار ماند و نصیب خود را از رفاه و شهرت و موفقیت برد».

گروسمان در طول جنگ همواره در جبهه بود و با ارگان ارتش شوروی یعنی مجله «ستاره سرخ» همکاری می کرد و در پایان جنگ نیز دشمن را تا برلین تعقیب کرد. آن طور که حبیبی در مقدمه اش اشاره کرده، گروسمان نخستین نویسنده ای است که اردوگاه های مرگ را به تفصیل توصیف کرده و روایت خونین آن را در داستان «دوزخ تربلینکا» آورده است. گروسمان به عنوان گزارشگر جنگی شهرت و محبوبیت زیادی داشت. او در مجله «ستاره سرخ» داستانی با عنوان «ملت جاوید است» را به چاپ رساند که در واقع اولین اثر ادبی درخشانی است که درباره جنگ با آلمان نوشته شده است.

«زندگی و سرنوشت» اگرچه بخش دوم اثری از گروسمان است اما واقعیت این است که می توان این کتاب را به عنوان اثری مستقل در نظر گرفت و گفت که نخواندن بخش اول خللی در فهم «زندگی و سرنوشت» به وجود نمی آورد. در بخشی دیگر از مقدمه ابتدایی کتاب درباره این رمان آمده: «داستان زندگی و سرنوشت بازتابی از واقعیت زندگی شوروی در بحرانی ترین دوران تاریخ آن، یعنی نبرد ستالینگراد است. این نبرد سنگین ترین و مرگبارترین ماجرای ارتش سرخ بود. داستان عقب نشینی ننگین آن از پیش قوای محور تا کنار ولگا، و نیز حماسه مسلم ترین پیروزی مردم که قوای دشمن را با درخشان ترین موفقیت به زانو درآوردند. ستالینگراد قاطع ترین لحظات تاریخ جدید و نقطه عطفی است که سرنوشت جهان بشریت را معین کرد. پیروزی ستالینگراد بزرگترین امید جهانیان بود زیرا نابودی فاشیسم پیروزی دموکراسی را مژده می داد. گروسمان دیدگاه کسانی را که در این توفان بزرگ تاریخی دخالتی داشتند به ما عرضه می دارد. به ما فرصت می دهد که از دیدگاه یک فیزیکدان بزرگ یا سربازان روسی یا آلمانی، از چشم یک فرمانده ارتش شوروی یا یک بالشویک پیر، از چشم یک افسر عالی رتبه اس.اس. یا طراح کشتار آوشویتز، از دیدگاه روسای حزب یا فرماندهان عالی قوای درگیر در نبرد یعنی هیتلر و ستالین بر این هنگامه خونین و مخوف نگاه کنیم. خواننده ضمن این سیر و تماشا پی می برد به اینکه نازیسم و کمونیسم فرقی اساسی با هم ندارند. میان تعصب طبقاتی و تعصب نژادی تفاوتی نیست. هر دو گمان هایی موهومند که به زور تئوری بافی به اسم حکومت مردم برای اعمال زور حزب بر توده درست شده اند. گروسمان بر این همسنگی دو نظام تاکید می کند». یکی از مهم ترین مضامین این رمان رودررویی آدم ها و دولت است. در این مصاف، انسان تنها و کوچک و مردنی است و در مقابل دولت نیرویی قدرتمند و غول آسا است. در ابتدای بخش دوم این رمان می خوانیم: «هنگامی که مردم حرکت قطارهای حامل سربازان را به سمت جبهه تماشا می کنند، دردی آمیخته به شادی دلشان را فرامی گیرد. خیال می کنند درست همین توپها و همین تانکهای تازه رنگ شده برای تحقق بزرگترین آرزوی دل آنها، یعنی نزدیک شدن پایان پیروزمندانه جنگ به راه افتاده اند. آنهایی که از حال ذخیره بیرون آمده، بسیج شده اند و به قطار سوار می شوند باری خاص بر دل خود احساس می کنند. فرماندهان جوان به خواب می بینند که فرمان های ستالین در پاکتهای لاک و مهرشده به آنها می رسد… البته افسران باتجربه تر دل به این رویاها نمی سپارند. آب جوش می نوشند و ماهی در آفتاب خشکیده را بر زمین یا تخت چکمه خود می کوبند تا پوستش آسانتر کنده شود و درباره زندگی خصوصی سرگردشان گپ می زنند و غیبت می کنند…».

سروش حبیبی تاکنون آثار مهمی از ادبیات روسیه به فارسی برگردانده که اغلب آنها آثار مربوط به قرن نوزدهم هستند و در این میان «پیکار با سرنوشت» اثری مربوط به قرن بیستم است و از این حیث متفاوت از دیگر آثار روسی است که او ترجمه کرده است.