آرشیو چهارشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۷، شماره ۳۳۴۴
ادبیات
۸
نگاه

بازخوانی اساطیر جهان و داستان های کوتاه اروپایی

شرق: «بازخوانی اساطیر جهان» مجموعه کتاب هایی است که نشر کتاب پاگرد اقدام به انتشار آنها کرده است. این مجموعه به آثاری از ادبیات مدرن و پست مدرن اختصاص دارد که در آنها اساطیر به دنیای امروز احضار شده و دستمایه نگارش داستانی امروزی قرار گرفته اند. «بابا یاگا تخم گذاشت» نوشته دوبراوکا اوگرشیج، نویسنده اهل یوگسلاوی، از جمله آثاری است که در این مجموعه ترجمه و منتشر شده است. این رمان با ترجمه طهورا آیتی در نشر کتاب پاگرد به چاپ رسیده است. دوبراوکا اوگرشیج در رمان «بابا یاگا تخم گذاشت» یک افسانه اسلاوی را دستمایه روایت داستانی زندگی چهار زن در دوران معاصر قرار داده است و از این طریق افسانه ای کهن را به بستری برای طرح موضوعاتی نظیر زنانگی، کهنسالی، هویت و عشق در قالب یک رمان بدل کرده است. چهار زنی که زندگی شان در این رمان روایت می شود اهل اروپای شرقی اند. یکی از شخصیت های رمان نویسنده ای است که برای برآوردن آخرین آرزوی مادر محتضرش به بلغارستان سفر می کند، دیگری پیرزنی است که هر روز با آرزوی مرگ از خواب برمی خیزد، شخصیت دیگر داستان پرستاری است که از عشق مایوس شده و دیگری بیوه ای است که استعداد نهانی نویسندگی دارد. آنچه می خوانید سطرهایی است از این رمان: «پوپا از لندن برگشت و تحصیلات پزشکی را ادامه داد. او سخت کار می کرد و خودش را با کار داوطلبانه ی همزمان در بیمارستان های زاگرب و مراکز پزشکی خارج از شهر خسته می کرد. مدرکش را گرفت و بعد 1948 و روزهای سیاه و هولناک کمینفرم از راه رسید. در 1950 پوپا سر از گولی اوتوک، یا سن گرگور، زندانی برای زنان زندانی سیاسی درآورد. پوپا مثل زندانیان دیگر، اگر جان به در می بردند، هرگز نفهمید چرا او را به زندان فرستاده اند یا چه کسی او را لو داده. وقتی آزاد شد، معلوم شد ممنوع الخروج است و این برای او فقط یک معنا داشت - دیگر نمی توانست آسیا را ببیند. پوپا در 1955 دوباره ازدواج کرد، با همکار دکترش و در 1957 دخترش زورانا را به دنیا آورد. کوکلا با خودش فکر کرد، خدای من، فقط باید زاویه ی دیدت یک خرده تغییر کند تا چیزهایی که همیشه فکر می کردی درست است ناگهان متفاوت و بیگانه شود. همکار دکتر برادر کوکلا، کوستا، بود. کوکلا همان وقت با پوپا آشنا شده بود. طی سالیان، به هم نزدیک شده بودند، اما پوپا به طرز قابل توجهی هرگز به گولی اوتوک، یا آرون یا آسیا، اشاره نکرده بود. حقیقت داشت که همه ی زندانیان اسبق گولی اوتوک در یک چیز اشتراک داشتند: آنان کلامی درباره ی آن به زبان نمی آوردند. وقتی از زندان بیرون آمدند، اکیدا از صحبت کردن درباره ی تجربه شان با هرکس منع شدند و گولی اوتوک هم روی هم رفته موضوعی به شدت ممنوعه بود، تا زمانی که، اواسط دهه ی هفتاد تابویش شکسته شد. اما زمان، عادت زندانیان به سخن نگفتن را مستحکم کرده بود. چون آن جا، در گولی اوتوک، هر حرفی، حتا معمولی ترین آن به گوش نگهبانان زندان می رسید و زندانی باید تقاصش را پس می داد. بله، روزهای سیاهی بود. مردم بی هیچ دلیلی به زندان می افتادند و اتهام فلج کننده ی خیانت به وطن و حمایت از استالین به آنان تحمیل می شد…».

مجموعه داستان «فرشتگانی در سوی درون»، ترجمه عبدالرضا سالاربهزادی، از دیگر آثار داستانی است که در نشر کتاب پاگرد منتشر شده است. این مجموعه منتخبی از بهترین داستان های کوتاه اروپایی 2013 است. چنان که در توضیح ترجمه فارسی این کتاب آمده، داستان های این مجموعه برگرفته از جنگی است که از سال 2010 منتشر می شود و هرساله ترجمه انگلیسی بهترین داستان هایی را که در همان سال در کشورهای مختلف اروپایی به چاپ رسیده منتشر می کند. دبیر مجموعه سال 2013 الکساندر همون، نویسنده بوسنیایی الاصل آمریکایی است که چندین جایزه ادبی آمریکا، از جمله جایزه انجمن قلم و جایزه مطبوعات ملی را برده است. در این توضیح درباره جنگ سال 2013 که داستان های کتاب «فرشتگانی در سوی درون» از آن انتخاب شده اند آمده است که این جنگ «عموما از سوی منتقدان به عنوان یکی از بهترین جنگ های این سری ارزیابی شده است». مجموعه داستان «فرشتگانی در سوی درون» شامل شش داستان است. «رومیزی نادا» نوشته میرانا لیکار باژلی، «فرشتگانی در سوی درون» دولسه ماریا کاردوسو، «موسیقی در بن استخوان» نوشته توماس مک سیمون، «سیماب در دماسنج» نوشته الوی تیزون، «هجرت» نوشته ری فرنچ و «سیمای یک مادر در قابی آمریکایی» نوشته میکلوش واژدا داستان هایی هستند که در این مجموعه آمده اند. در پایان کتاب نیز نویسندگان هر یک از داستان ها معرفی شده اند. آنچه می خوانید قسمتی است از داستان «سیمای یک مادر در قابی آمریکایی» از این مجموعه: «در آشپزخانه ایستاده است، نه آشپزخانه ی خودمان، نه آن آشپزخانه ی قدیمی، و نه هیچ کدام از آشپزخانه های قدیمی مان، بلکه در آشپزخانه ی خودش، آشپزخانه ای ناآشنا، نه مال من، و آشپزی می کند، چیزی را هم می زند. برای من غذا درست می کند. و این چیز تازه ی دیگری است، چیزی غریب و نامانوس. ولی او آن جا ایستاده است، هر چیزی را که من بخواهم تکرار می کند، در هر جایی، هر چیزی که من بیش تر از همه بخواهم، در همان لحظه که می خواهم. من هنوز این جایم: او نیست. و چیزهایی هست که من می خواهم. ولی، حتی اگر آن چیزها را نخواهم، او به آمدن و رفتن ادامه می دهد، این کار و آن کار را می کند، وارد ذهن من می شود، صدایم می زند، حرف می زند، گوش می کند، زمانی با شادی، زمانی با درد، درحالی که به من فکر می کند و من را نگاه می کند، به من زنگ می زند، از من سوال می کند، برای من می نویسد انگار که زنده است. من سیری ناپذیرم: به همه ی آن چیزهایی علاقه مندم که من نباشد و ربطی به من نداشته باشد، هر چیزی که خصوصی است، امور قبل از من و بعد از من، به هستی او متمایز از هستی من، و سعی می کنم تا قطعات این پازل را با هم جفت وجور کنم، ولی این روزها هر کار که او می کند، همیشه، بدون استثنا، برای من است، به خاطر من است، به من است، با من، یا از طرف من - یا، البته، برای من - و من نمی توانم کاری در این باره بکنم. در این لحظه از او می خواهم که همان جا، در همان آشپزخانه، بایستد و هر چیزی را که هم می زند هم بزند. بگذار یکی از همان غذاهایی را بپزد که در خارج یاد گرفته است، بگذار سس کبر درست کند با آن استیکی که جلزولزکنان بریان می شود. ولی من بیشتر وقت ها او را به تکرار کارهای دیگر هم وامی دارم…».