هر بسته کاغذی کتاب نیست
کتابخانه، آرام نشسته بود و داشت مطالعه می کرد. یک بسته بزرگ کتاب ساختگی با سروصدا وارد شد: سلام! سلام! سلام و صد سلام به کتاب و کتابخانه و دوستداران کتاب. کتاب ها و دوستداران کتاب نگاهی به آن بسته پر سرو صدا کردند و باز مشغول مطالعه شدند.
بسته بزرگ کتاب ساختگی گفت: چرا شما این قدر سرد و بی انرژی هستید؟ من مجموعه ای از کتاب های پرفروش و چاپ صدم به بالا هستم و آمده ام به جمع شما دوستان. چرا کسی حرفی نمی زند؟ چرا کسی نمی آید با من عکس سلفی بگیرد؟ بشتابید! بیایید و از این چهره مطرح امضا بگیرید.
کتاب ها به آن بسته بزرگ نگاه کردند و سر تکان دادند.
یک کتاب قدیمی به آن بسته اشاره کرد و آرام گفت: لطفا سکوت را رعایت کنید! اینجا کتابخانه است.
بسته کتاب ساختگی گفت: چرا سکوت؟ وقت شکستن سکوت رسیده است. من کتاب مطرح بازار هستم و به باشگاه صدتایی ها تعلق دارم. یعنی بیش از صد بار چاپ شده ام.
کتاب قدیمی آهسته گفت: سکوت برای مطالعه ضروری است. تو روزی چند ساعت مطالعه می کنی؟
بسته کتاب ساختگی گفت: من به جای مطالعه، مصاحبه می کنم. سخنرانی می کنم. عکس سلفی می گیرم. توییت می کنم.
- روزی چند دقیقه، فکر می کنی؟
- فکر؟! فکر و خیال افسردگی می آورد. شاد باشید و پرانرژی باشید و حرف بزنید.
- تا حالا چند تا کتاب خوانده ای؟
-...
بسته کتاب ساختگی سکوت کرد.
- بدون سفارش و توصیه و پول اداری، چند نفر خودشان رفته اند و این کتاب های چاپ صدم را خریده اند؟
-...
بسته کتاب ساختگی باز هم سکوت کرد.
کتاب قدیمی گفت: دیدی سکوت چیز خوبی است.