آرشیو یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۶، شماره ۱۶۱۲
صفحه آخر
۲۰

با یاد دوستم، ژازه تباتباای

خسرو سینایی

ژازه جان فصل، فصل پاییز است

فصل مرگ است، فصل تنهاییست

این بیتی از شعری است که حدود 20 سال پیش برای ژازه گفتم و آن را در فیلم «کوچه پاییز» که درباره ژازه و «گالری هنر جدید»ش بود نیز آوردم. بالاخره پس از چندین سال «تنهایی و مرگ» به سراغش آمد. چند ماهی سخت آزارش داد تا بالاخره آرام گرفت و حاصل عمر پربارش را برایمان به یادگار گذاشت. امروز در شرایطی نیستم که بتوانم بیش از این بنویسم: فقط امیدوارم تنها فرزند عزیزی که داشت و تا آخرین لحظه از آن دل نکند: یعنی «گالری هنر جدید» با مجسمه ها و تابلوهای نقاشی بی شماری که در آن است و یادگار زندگی پربار مردی است که هرگز جز با هنر زندگی نکرد، از سوی آنان که می توانند و دلسوز فرهنگ و هنر سرزمین مان هستند: آن گونه که باید حفظ شود.