غزل گریستن
کارم فقط شدست چو مجنون گریستن
در سوگ لیلی از دل محزون گریستن
لب های سرخ تو خبر از خنده می دهد
چشمان سرخ من خبر از خون گریستن
از هجمه خیال تو خالی نمانده است
جز تا سحر به وسعت هامون گریستن
چون ابر در جدایی دریا فنا شدن
چون ابر در سیاهی گردون گریستن
وقت قرار آمد اما نیامدی
تنها قرار من شده اکنون گریستن