آرشیو شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۸، شماره ۱۹۴۰۷
مدرسه
۹

یک خاطره یک شعر

در دوره نوجوانی وقتی که تب شعر سرودن مرا گرفته بود، دنبال دوستانی می گشتم تا با آنها از دغدغه های ادبی ام درد دل کنم.

ارتباطم با کیهان بچه ها مرا وصل کرد به دوستانی خوش ذوق و با صفا.

مسعود علیا یکی از آنها بود و فریبرز لرستانی (آشنا) دوست دیگرم. مسعود اهل کرج بود و فریبرز اهل کرمانشاه که آن زمان نامش باختران بود.

یک روز با مسعود داشتیم در خیابان های تهران قدم می زدیم که او یادی از فریبرز کرد و شعری از او را برایم از حفظ خواند و گفت که این شعر را دوست دارد.

از آن روز حدود 18، 19سال می گذرد. امروز در دفتر کیهان بچه ها روی میز آقای فلاح پور (دبیر تحریریه مجله) دو کتاب از فریبرز لرستانی را دیدم که برای کودکان به چاپ رسیده است.

همین طور که داشتم کتاب را ورق می زدم، آن شعر قدیمی را پیدا کردم.

نام دو کتاب تازه این شاعر و نویسنده خوب کودکان و نوجوانان عبارتند از: چوپان بره های آهو و خورشید آن دشت. هر دو کتاب را موسسه انتشارات حضور از قم منتشر کرده است. تصاویر زیبای کتاب ها نیز اثر سعید و نسرین گائینی می باشد.

با هم مهمان آن شعر قدیمی می شویم:

یک نفر رد می شود

موی او ژولیده است

او لباس کهنه ای

بر تنش پوشیده است

¤

خنده ای سر می دهد

می پرد او شادمان

گاه گاهی می کشد

جیغ تندی ناگهان

¤

هرکسی می خندد از

صحبت و رفتار او

هر که تا رد می شود

می دهد آزار او

¤

پیرمردی از محل

گفت: «او دیوانه است

جای او در کوچه ها

او ول و بی خانه است»

¤

من زدم سنگی به او

او به رویم خنده کرد

آه! با این خنده اش

او مرا شرمنده کرد