آرشیو یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۲، شماره ۵۵۷۳
شعر
۷

شعر

بهمن زدوار

غزل

تا به راه پروازیم میل مان خزیدن نیست

لذت از دویدن هاست فکرمان رسیدن نیست

شب اگر که خوابیده است خاطرات خورشیدی

چشم ما نمی خوابد، گریه راه دیدن نیست

او ستاره ها را هم در رصد نمی بیند

با سری که در پرهاش جرات پریدن نیست

نه، وظیفه یعنی چه؟ من کمال انسانم

راز روشنی دارم پوششم ندیدن نیست

نه. نمی شود، هرگز، واژه های مرموزی است

گفتن نمی دانم، در خور شنیدن نیست

اتصال باران ها اقتدار سیلاب است

قطره ای که دریا شد، لایقش مکیدن نیست

ساناز داودزاده

همه ی گزینه ها روی میز

نقاشی صبح روی حرف هایت

دویدن من کنار نبودنت

رسیدن ما به جمله ای شبیه دو دست،

و تو هنوز

سکوت درون لیوان می ریزی و

من خیال تو را می نوشم

مریم نجار

ماهی ها به آسمان پناه می برند پروانه ها به دهان پرنده ها

ما به زمین

زمین

زنی با 365 تنهایی

که تنها می چرخد

می چرخد تنها

می چرخد

یک درجه به دور یک خورشید

پس طبیعی ست سیاه چاله ای را

به مچاله خورشید ترجیح بدهد

پس طبیعی ست که بچه هایش را

بردارد و به کهکشانی دیگر ببرد...