آرشیو پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۶، شماره ۳۹۷۵
صفحه آخر
۱۶
در حوالی ادبیات

من هنوز بیدارم

اسدالله امرایی

«من هنوز بیدارم» مجموعه داستانی از مریم ایلخان است که انتشارات مروارید منتشر کرده است. «امروز می شود چهار سال و هشت ماه و شانزده روز: از روزی که مامان پرده را از روی همین پنجره کنار زد تا نور صبح بیفتد روی صورتم و افسردگی ام درمان شود! گفته بود «آفتاب دوای افسردگیه». از آن روز، تا همین چهل وپنج روز پیش، هر صبح که آفتاب می افتاد اینجا روی تخت، این جمله فراموش نشدنی اش توی سرم زنگ می زد. آفتاب دوای افسردگی. و من چشم ها را می بستم. آفتاب صورتم را گرم می کرد. یک دست را می گذاشتم روی شکمم و دست دیگر را می کشیدم روی تخت و هر صبح به هر دو جای خالی، صبح به خیر می گفتم. دوای افسردگی مامان برای من کاری نکرد، تا روزی که برای نخستین بار بعد از آن شب سیاه، با شنیدن یک جمله از کسی که همیشه کنارم بود و نبود، دلم تکان خورد...» عنوان مجموعه شاید تلمیحی به آن ترانه معروف باشد. محسن حکیم معانی مجموعه داستان کوتاهی «افشار بندان» را در انتشارات ثالث منتشر کرده است. روزه سکوت، نذر جمعه تنهایی، تو نمی فهمی اینارو، شرجی متروک، ما، مهتاب های سنگی، تابستان کابوس های داغ، مسوولیت تک نفره آقای نویسنده یا به کسی برنخورد این فقط یک داستان است، کوچه ای که شاهد عشق سال هاست، مثل یک بچه خوشبخت، وقتی که نیستی می شود، افشاربندان و یادبود باستانی نیایش. «دیروز صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم بالا سرم ایستاده. من هم پشتم را کردم بهش و خوابیدم. یکدفعه گفت: «پاشو نره خر، باید حرف بزنم باهات.» من هم بلند شدم، اما رفتم توالت. نگاهش هم نکردم. تا آنجا که راه داشت لفتش دادم. بعد که آمدم بیرون دیدم نشسته روی مبل و ناخن هایش را می جود. فهمیدم امروز این وری ام یا به کل آن وری.» استاد شفیعی کدکنی درباره نزار قبانی گفته است: چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه از شعرش خوش مان بیاید یا نه، قبانی پرنفوذترین شاعر عرب است. نزار متولد دمشق است و سال ها در بیروت زیسته است. در جلسات شعرخوانی او ده ها هزار نفر گرد می آمدند و چنان که خودش می گوید، می توانست انواع آدم ها را دور خودش جمع کند چون با آنها عاشقانه و دموکراتیک رفتار می کرد. «در بندر آبی چشمانت» منتخبی از شعرهای نزار قبانی که با ترجمه احمد پوری در نشر چشمه منتشر شده است و در زمانه ای که از اطراف و اکناف فریاد کتاب نخواندن مردم بلند است به چاپ دهم رسیده و این امر تنها یک معنی دارد: خواننده ای که کتاب می شناسد اگر کتاب خوب گیر بیاورد حتما می خواند: سادگی و صمیمیت دو عنصر اساسی است که هم شاعر دارد و هم مترجمش.