آرشیو پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۷، شماره ۴۰۶۸
شرح بی نهایت
۱۱
تجربه نو

سروده هایی تازه از هومن ربیعی

دارم مدام حرف می زنم

یک

فراغت از عشق در هفت پرده

نه اینکه فکر کنی

تقریبا یا حدودا

احتمالا یا تساهلا

ارفاقا یا اضطرارا،

نه!

کاملا و دقیقا

تماما و قطعا

تحقیقا و یقینا

من دانا نیستم،

زیرا به زیبایی دل بستم

دو

به خودم پشت کرده ام

دارم مدام حرف می زنم

پشت سرش صفحه گذاشته ام

رفته ام داخل کت اش تمام و کمال:

بگذار تا فراموش کنم نام کوچکش را

خاطرات خط خورده از خاطراتم را

بگذار وداع کنم برای آخرین بار:

تمام سهم من از شاعری،

گم کردن تو بود، ای پر معنا!

در شلوغی کلماتی که به هم نمی رسند،

معلق در هوا

سه

از آن روزی که

بلیط یکسره گرفتی به مقصد همیشه

دیگر هیچ به تو فکر نکردم حتی یک لحظه

باور کن عین حقیقت را می نویسم

تنها اتفاقی که فرو افتاد این بود:

روز و ساعت و دقایق رفتنت

مبداء تاریخم شد:

قبل از تو

بعد از تو

چهار

بربط ناگهان

بر بی سرانجام

در ثانیه های ناتمام

داستانی تازه آغاز می کند:

یادت هست نغمه ای را که همیشه

روی منظره های رویای ما راه می رود؟

هیچ شعری از من نمی تراود

آنجا که تو ایستاده ای به سکوت!

نام تو را با تمام جهان به اشتراک گذاشتم

که از تمام بودها تنها تو مانده بودی

در کنار جاده ای ابدی

بی هیچ چمدانی

پنج

از کوتاهی فرصت نیست

تقصیر عقربه ها نیست

همیشه در می مانیم

در انتخاب کلمات

برای گفتن حالات...

ای پرستو!

پاییز را کجای جهان می گذرانی

که هر بهار دوباره

با بوی عشق بر می گردی؟

شش

جایی که فراموشت کنم

پیدا نمی شود خلوت!

کجا با هم نرفته ایم

بروم یادت نباشد؟

نه انگار، آنجا هم نیست

می دانی که یادها کم نیست...

حالا دیگر همین است:

تهران بی تو

شهر کوچکی

برای گم شدن

هفت

می خواستم بیشتر صدایت کنم به نام

کمتر توانستم بگریزم از دام سکوت

کمتر توانستم کام بگیرم از کلام:

می خواستم بیشتر نگاهت کنم خیره تر

کمتر توانستم پلک بگشایم

از خمار غیبت تو:

می خواستم بیشتر ببویمت

با تمام نفس

کمتر توانستم حبس کنم

هوای تو را در این قفس...

همه قصه همین بود

ای عصاره شعر

ای بهانه مهر

هر قدر بیشتر خواستمت، کمتر داشتمت