آرشیو پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۷، شماره ۴۰۶۸
شرح بی نهایت
۱۱

پلک

برایم ستاره بیاور

نازنین افتخار

به وقت پنجمین غروب

برای شط بی غریق

برای دریای بی پیراهن

برای صبح های بی نفس بخوان

من شکل دیگری از شبم

نه چراغ می خواهم نه نور

من راهم

برایم ستاره بیاور!

عطیه فخیم

روایت سوم

روایت از لغزیدن نگاه و چشم آغاز شد

از جنگ پوست با استخوان

از لرزش استکان چای در دست

روایت از بازی لب و مژه به نیمه رسید

از تلاقی امید و گل خشک

از بوی اردیبهشت

حالا دیگر انتهای این قصه است

تصور هر آنچه شبیه نام توست...

مادر تمام لالایی ها هستم

دو شعر از ساغر شفیعی

سماور

چه غلغلی می کند در شعرش و چای

در قوری گل سرخی شهلا

چه خوب دم می کشد

این عطر هم

از چای تازه دم است و

احیانا یک سنگک داغ

که از ورامین تا این جا

نان فانتزی

ازدحام عرق کرده مسافران مترو

به هر جان کندنی شده

خودش را به ما رسانده

تا از هر چه نان فانتزی که در معده هامان ورم کرده سیرمان کند

من مادر تمام لالایی ها هستم

شب و روز را

تر و خشک می کنم

ماه را در گاهواره نقره تاب می دهم

شب که روی پاهایم خواب رفت

می نشینم تا خورشید

مثل نوزادی چشم عسلی

بخندد برایم