آرشیو چهارشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۷، شماره ۳۳۷۱
ادبیات
۹
شیرازه

میانجی های هنر

شرق: «سه پژوهش در جامعه شناسی هنر» ماکس رافائل را اکبر معصوم بیگی سال ها پیش به فارسی ترجمه کرده بود و مدتی پیش این اثر در نشر بان دوباره منتشر شد و این البته چاپ اول کتاب در نشر بان به شمار می رود. رافائل یکی از مهم ترین نظریه پردازان و تاریخ نگاران هنر در آلمان قرن بیستم به شمار می رود که در سال 1889 متولد شد و از این رو متعلق به نسلی از روشنفکران آلمانی است که با قدرت گرفتن هیتلر مجبور به ترک آلمان شدند. او در آثارش همواره به عنوان نویسنده ای مستقل هم به انتقاد از نهادهای هنر بورژوازی پرداخته و هم رویکرد حزب حاکم بر شوروی را در قبال هنر نقد کرده است. از این رو او در هیچ یک از این دو طیف جایی نداشت و در طول زندگی اش همواره موقعیتی لغزان و حاشیه ای داشت. «سه پژوهش در جامعه شناسی هنر» که شامل سه جستار درباره پرودون، مارکس و پیکاسو است، در سال 1932 منتشر شد و به رغم فشردگی ها و پیچیدگی هایش یکی از مهم ترین آثار رافائل درباره هنر و پیوندش با تاریخ و جامعه به شمار می رود. این سه مقاله اگرچه می توانند به عنوان جستارهایی مستقل در نظر گرفته شوند اما نقاط اتصالی که میان آنها وجود دارد، باعث می شود تا این سه جستار در کنار هم طرحی از یک کلیت به دست دهند. در تفکر رافائل، تاریخ نقشی محوری دارد و او در تحلیل هایش به دنبال نشان دادن پیوندهای هنر با تاریخ و اوضاع واحوال عام هر زمانه است. او در مقاله «پرودون و جامعه شناسی هنر»، به وارثان امروزی پرودون و تفکر آرمان شهرخواهی حمله می کند و در این میان به توضیح ایده هنری و تفاوت های میان قلمروهای هنر، علم و فلسفه می پردازد. مقاله دوم کتاب با عنوان «نظریه مارکسیستی هنر»، اولین بار در نشریه ای فلسفی در آلمان در سال 1932 منتشر شد و می توان آن را مقاله محوری این کتاب دانست. رافائل در این مقاله، از نقد نظریه ایدئالیستی و آرمان شهر خواهی آغاز می کند و سپس بر اساس معرفت شناسی مارکسیستی به ارتباط میان ماده باوری تاریخی و آفرینش هنر می پردازد. رافائل در این مقاله به سراغ دیباچه 1875 مارکس در «مقدمه ای بر نقد اقتصاد سیاسی» می رود و به اعتقاد معصوم بیگی «اهمیت تاریخی» این مقاله نیز تا حدودی به «رویکرد نو»یی که رافائل در مواجهه با این نوشته مارکس به کار بسته برمی گردد. در این جستار رافائل با پیوند علم تاریخ و نقد هنری ایده «علم تجربی هنر» را مطرح می کند، علمی که در برابر جامعه شناسی هنر که از روش تاریخی و دیالکتیکی بی بهره است قرار می گیرد. او همچنین به تفسیر رویکرد رادیکالش در قبال هنر می پردازد و سپس بحث های نظری اش را در زمینه های هنر و سیاست معاصر بسط می دهد. رافائل بر اساس «مقدمه ای بر نقد بر اقتصاد سیاسی» مارکس می نویسد: «تحلیل مفصل این گفتار مارکس نشان خواهد داد که اگر ماتریالیسم دیالکتیک به کار بسته شود، ابزاری به ما خواهد داد تا با موفقیت بر همه این موانع ابتدایی، که از عوامل فردی و اجتماعی ناشی می شود، چیره گردیم و برای تدوین نظریه و جامعه شناسی هنر پیش برویم». اهمیت خاص این مقاله رافائل نیز به تلاش او برای یافتن ابزاری علمی است که البته متفاوت از جامعه شناسی هنر است. رافائل به درستی نشان می دهد که زندگی اقتصادی هیچ چیز را مستقیما از خود پدید نمی آورد، بلکه فقط شیوه ای را تعیین می کند که بر اساس آن اندیشه های پیشینی تغییر کرده و تبدیل و تکامل می یابند. او همچنین به نکته ای دیگر اشاره می کند که آن نیز در برداشت عامیانه و مکانیکی از مارکسیسم غایب است. رافائل به وجود «عاملی میانجی» میان بنیاد اقتصادی و ادبیات و هنر تاکید می کند. درواقع ارتباط ذهنی ما با واقعیت و به عبارتی ارتباط ادبیات و هنر با واقعیت نه بی واسطه بلکه به واسطه حلقه های میانجی روی می دهد و به این ترتیب نمی توان هر واقعیت ایدئولوژیکی را از منظر اقتصادی توضیح داد. برداشت عامیانه و مکانیکی از مارکسیسم به این نتیجه می رسد که در جامعه ای که به لحاظ تاریخی دورانی مترقی را سپری می کند، ادبیات و هنر و فلسفه نیز مترقی خواهند بود. در حالی که نمونه های بسیاری را می توان به یاد آورد که بیرون از این رابطه مستقیم علت و معلولی قرار دارند و مارکس به صراحت به این موضوع پرداخته است. مقاله پایانی کتاب به پیکاسو اختصاص دارد. رافائل در همه عمرش به هنر پیکاسو توجه داشت و این موضوع بسیاری از پژوهش های اوست. رافائل اگرچه همواره هنر پیکاسو را می ستود، اما او را به عنوان نماد طبقه حاکم بورژوازی مورد بررسی قرار می دهد و به بیان خودش «آنچه در این جا مورد نظر ماست نه مسئله توانایی ها و استعداد شخصی پیکاسو که خوش قریحه ترین و برجسته ترین هنرمند زمانه ماست، بلکه سرنوشت تاریخی کلی بورژوازی اروپا است». چنین است که رافائل در این مقاله نه به نقد شخص پیکاسو بلکه به نقد طبقه حاکم می پردازد و البته پیکاسو را نماینده تمام عیار این طبقه می داند.