آرشیو چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۷، شماره ۳۳۸۳
ادبیات
۸
سایه روشن

غرابت نادیده ها

مانی سپهری

«گیاهی است عادی، با ساقه ای ترد و نازک و شفاف که حیاتی شگفت و پربار در آوندهای پرتپش آن جریان دارد. از مفاصل سبز و زردش برگ هایی به موازات یکدیگر بر دو سو روییده است، آن سوی برگ که روی در آفتاب دارد سبز مخطط است و سوئی که به ساقه و زمین روی کرده بنفش می نماید. بنفش کمرنگ با خط های موازی صورتی. با حرکت آفتاب، گیاه برگ های خود را می گرداند از فلق تا شفق، در پی آفتابی چرخان به گرد خویش می گردد. این گیاهی است که اگر کسی ندیده باشدش، در وهله دیدار، غرابت نادیده ها را ندارد. در اولین نگاه به نظر آشنا و قدیمی می آید این غریبی که پر از غرائب است. در سایه، در آفتاب، بر سقف، بر دیوارها، در گلدان، در باغچه، در نمورترین و تاریک ترین جا و در خشک ترین و پرنورترین فضا می روید، می گسترد. کوه و جنگل و دشت و گلخانه نمی شناسد، مکان برایش سطحی بهر پدیدآمدن است و پوشاندن. گیاهی است مقاوم، جنگنده، نفوذکننده، ویران کننده، پوشاننده، که از هرجا ببری، از همان جا رشد می کند، به هرجا که بخواهد می تازد، خود را می کشاند، همه چیز را از خود می راند، در خود می پوشاند، می پوساند، رشد می دهد، تزئین می کند، پنهان می دارد، جان می دهد، جان از آن می ستاند، گیاهی است به ظاهر نامیرا و پایان ناپذیر».

آنچه آمد سطرهای آغازین قصه ای است با عنوان «گیاهی است کاملا معمولی» از جواد مجابی؛ قصه آخر از مجموعه «قصه روشن» که اخیرا در نشر نگاه تجدید چاپ شده است. «قصه روشن» مجموعه ای است شامل قصه هایی تنیده شده از رمز و راز و واقعیت و گاه با سایه روشن هایی از طنزی که خاص بسیاری از آثار مجابی است و از دیرباز تا به امروز به شکل های مختلف رد خود را در آثار او به جا گذاشته و در بسیاری از آثار سال های اخیرش، به عنوان عنصری بنیادین، سراسر اثر را شکل داده است که نمونه اش را در تازه ترین رمان های او یعنی «در این تیمارخانه» و «گفتن در عین نگفتن» می توان دید. این طنز در برخی قصه های مجموعه «قصه روشن» نیز بارز است و با غرابت و رازآلودی قصه ها می آمیزد. چه بسا آنچه محض نمونه از این مجموعه در آغاز این نوشته آمد برای وصف حال وهوای کلی داستان های کتاب «قصه روشن» مناسب باشد: «این گیاهی است که اگر کسی ندیده باشدش، در وهله دیدار، غرابت نادیده ها را ندارد. در اولین نگاه به نظر آشنا و قدیمی می آید این غریبی که پر از غرائب است». در قصه های کتاب غرابتی است ناشی از نوع مواجهه با مکان ها، موقعیت ها و گاه قصه های پیش از این نقل شده. مثل ارجاعاتی در بعضی قصه ها به مولفه ها و روایت های آشنای ادبیات کلاسیک و کشف غرابتی در آن مولفه ها و روایت های آشنا. قصه ها گاه باب مکالمه ای را با ادبیات کهن می گشایند، مثل قصه «شوریده نیشابور» که ارجاعی است به عطار نیشابوری و آثار او و «با فرهادی دیگر» که ارجاعی است به قصه «خسرو و شیرین». گاه مکانی به جا مانده از قدیم صحنه واقعی را به تخیلاتی غریب می کشاند و آن تخیلات خود بدل به واقعیت می شود مثل قصه «یک باره، باز هم» و جایی از کتاب، غرابت وضعیت نویسنده معاصر با طنزی سیاه در قصه ای ترسیم می شود مثل قصه «گوشی دستت باشد!» و در برخی قصه ها کلمات، خود وجهی غریب و رازآلود می یابند چنان که راوی در پایان قصه «یک باره، باز هم» می نویسد: «الفبایی معمایی عبارات مرا به پیش می برد.» و عطار نیشابوری در قصه «شوریده نیشابور» الفبایی بی کلمه را می شنود: «فرید الدین برخاست و در را گشود که صف دراز بیماران و شفاجویان غلغله ای به راه انداخته بودند. او حیوان گرم را به هیئت هوای بعدازظهر نیشابور، بالای صف ناتوانان، گرسنگان و گویندگان منتشر دید. در بعدازظهر داغ نیشابور هشتصد سال پیش، در یورش همه گیر مغولان، جوجی سوار بر اسب کوتاه بالایش، نزدیک داروخانه رسید. به کلماتی که از الفبا نبود و از جنون و وحشت ترکیب یافته بود غریوی زد. عطار کتاب دیوانگان و مجذوبان را بست و در را گشود. بیرون آمد تا آن الفبای بی کلمه را دگربار بشنود. جوجی آن جا ایستاده بود گردن برافراشته و سینه پرباد کرده پنجه فشرده بر قبضه چوبین چرب از خون. و حکیم این جا ایستاده بود حیران از حضور بیگانه ای که خلوت او را آشفته بود و فاصله آن دو را هوای گرم و سکوتی انباشته از حیرت پر می کرد». مجموعه «قصه روشن» شامل 10 قصه است با عنوان های: یک باره، باز هم، شوریده نیشابور، با فرهادی دیگر، ناشناخته های قهوه ای و سیاه، نقش ایوان، نذار دیگه گریه کنه، یه خط آبی رو به پایین، گوشی دستت باشد!، دیدار در این سال ها و گیاهی است کاملا معمولی.