فهرست مطالب

Advances in Medical and Biomedical Research - Volume:12 Issue: 46, 2004

Journal of Advances in Medical and Biomedical Research
Volume:12 Issue: 46, 2004

  • 60 صفحه،
  • تاریخ انتشار: 1383/02/23
  • تعداد عناوین: 8
|
  • علی اکبر جمشیدی، عبدالرضا اسماعیل زاده، علی کوشا صفحه 1
    سابقه و هدف
    نظر به عدم اطلاع از وضعیت مبتلایان به بدخیمی های خونی در استان و با توجه به این که تا سال 1378، بیمارستان دکتر بهشتی تنها مرکز بیماری های داخلی و اطفال منطقه بوده است، به منظور تعیین اپیدمیولوژی مبتلایان به بدخیمی های خونی، این تحقیق بر روی مراجعین به بیمارستان فوق طی سال های 1370 تا 1378 انجام گرفت.
    مواد و روش ها
    تحقیق با استفاده از اطلاعات موجود در پرونده کلیه مبتلایان به بدخیمی انجام شد.برای کلیه بیماران شاخص های خونی اندازه گیری و برای بیمارانی که علایمی از بدخیمی خونی داشتند و یا مشکوک بودند آسپیراسیون مغز استخوان انجام شده بود. اطلاعات از پرونده بیماران استخراج و نوع بدخیمی بر اساس یافته های مورفولوژیک، رنگ آمیزی های سیتوشیمی و فلوسیتومتری مشخص و با آمار توصیفی ارایه گردید.
    یافته ها
    از 184 بیمار، 68 نفر (37 درصد) مبتلا به لوسمی حاد لنفوبلاستیک، 47 نفر (5/25 درصد) لوسمی حاد میلوبلاستیکی، 23 بیمار (5/12 درصد) لوسمی میلیوییدی مزمن، 23 بیمار (5/12درصد) لوسمی مزمن لنفوسیتیک، 14 بیمار (6/7 درصد) مالتیپل میلوما بودند. شایع ترین نوع لوسمی حاد لنفوبلاستیکی، به ترتیب L1 و L2 و شایع ترین نوع لوسمی حاد میلوبلاستیک به ترتیب M3 وM4 M2 بودند.از نظر جنس، در تمامی بدخیمی ها، جنس مذکر بیشتر از مونث بوده و در مورد لوسمی مزمن لنفوستیک 87 درصد بیماران مرد بودند. از نظر علایم بالینی 75 درصد بیماران مبتلا به لوسمی حاد، دارای ضعف و بی حالی، 5/62 درصد دارای تب و 1/57 درصد بیماران مبتلا به لوسمی مزمن میلیوییدی، دارای درد شکم بودند. در یافته های آزمایشگاهی بیماران مبتلا به لوسمی حاد، 4/49 درصد بیماران دارای شمارش گلبول سفید پایین تر از 10 هزار بودند.
    نتیجه گیری و توصیه ها: بین یافته های این مطالعه از نظر نوع لوسمی شایع (حاد و مزمن) و خصوصیات دموگرافیک بیماران با سایر گزارش ها تفاوت هایی وجود دارد. انجام مطالعات بیشتر در خصوص بررسی علل تفاوت های موجود توصیه می گردد.
    کلیدواژگان: لوسمی لنفوبلاستیک حاد (ALL)، لوسمی میلوبلاستیک حاد (AML)، لوسمی میلوییدی مزمن (CML)، لوسمی لنفوستیک مزمن (CLL)، مالتیپل میلوما
  • مختار مختاری، سعید خاتم ساز، زهره ملکی، تکلیمی صفحه 5
    سابقه و هدف
    گزارش های پراکنده ای از اثرات داروی کوتریموکسازول بر روی اسپرماتوژنز ارایه شده، اما در مورد اثر این دارو بر رفتارهای جنسی سوابقی مشاهده نشده است. طبق گزارشات، تاثیر کوتریموکسازول در روند اسپرماتوژنز و بافت شناسی بیضه به اثبات رسیده است. هدف از این تحقیق تعیین تاثیر داروی کوتریموکسازول بر رفتارهای تولید مثلی موش های صحرایی نر بالغ در سال 1382 می باشد.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه ی تجربی تعداد 50 سر موش صحرایی نر بالغ از نژاد ویستار انتخاب و به 5 گروه 10 تایی تقسیم شدند. وزن موش ها 200 تا 220 گرم بود. گروه شم حلال دارو و گروه های تجربی نیز به ترتیب مقادیر 120، 60 و 30 میلی گرم بر کیلوگرم داروی کوتریموکسازول دریافت کردند، گروه کنترل نیز هیچ ماده ای دریافت نمی کرد. دارو به مدت 14 روز به صورت زیر جلدی تزریق شد. پس از هر بار تزریق رفتارهای جنسی مشاهده و در پایان روز چهاردهم بیضه ها خارج و مقاطع بافتی تهیه و به وسیله میکروسکوپ نوری بررسی شدند.
    یافته ها
    مدت زمان تاخیر در جفت گیری، مدت زمان تاخیر در دخول، دوره ی زمانی پس انزالی و مدت زمان تاخیر در انزال افزایش معنی داری را در مقایسه با گروه کنترل نشان دادند ((P<0.05 و تعداد دفعات جفت گیری همراه با دخول و دوره ی زمانی بین دخولی کاهش یافتند ((P<0.05. فاکتورهای تعداد دفعات جفت گیری بدون دخول و کفایت جفت گیری هیچ تغییری را نشان ندادند. بررسی هیستولوژیکی بافت بیضه نشان داد که تجویز کوتریموکسازول با مقدار 120 میلی گرم بر کیلو گرم باعث کاهش تراکم اسپرماتوزویید ها در لوله های منی ساز و کاهش سلول های سرتولی می شود اما تغییری از نظر آرایش و تعداد سلول های لایدیگ به وجود نمی آورد.
    نتیجه گیری و توصیه ها: بر اساس این تحقیق و مطالعات سایر محققان احتمالا کوتریموکسازول باعث کاهش انگیزش و عملکرد جنسی می شود. هم چنین کوتریموکسازول با تاثیر مستقیم بر بافت بیضه باعث از بین رفتن اسپرماتوزویید و کاهش سلول های سرتولی می شود.
    کلیدواژگان: کوتریموکسازول، رفتارهای جنسی، بافت بیضه، اسپرماتوژنز، موش صحرایی
  • ملیحه عرب، مهرانگیز زمانی، پریسا رسولی صفحه 13
    سابقه و هدف
    بی اختیاری آناتومیک شایع ترین نوع بی اختیاری استرسی ادراری می باشد. از آنجا که نوع عمل جراحی به کار رفته در میزان تداوم پاسخ درمانی این نوع بی اختیاری ادرار موثر است و با توجه به گزارشات متناقض در خصوص میزان موفقیت اعمال جراحی، این مطالعه به منظور مقایسه تاثیر دو روش جراحی واژینال و سوپراپوبیک بر تداوم پاسخ درمانی در بیمارستان فاطمیه همدان در سال 1379 تا 1381 انجام شد.
    مواد و روش ها
    طی یک کارآزمایی بالینی تصادفی، 36 خانم مبتلا به بی اختیاری استرسی ادرار که هیپرموبیلیتی گردن مثانه آن ها توسط آزمونQ tip اثبات شده و واجد شرایط مطالعه بودند، پس از کسب رضایت به طور تصادفی تحت دو نوع عمل جراحی اصلاح کننده بی اختیاری (18 مورد واژینال و 18 مورد سوپراپوبیک) قرار گرفتند. پس از عمل، بیماران هر 3 ماه یک بار حداکثر تا دو سال از نظر عود بیماری و تداوم درمان پی گیری شدند و احتمال تداوم درمان به روش تحلیل جدول عمر محاسبه و توسط آزمون لوگ رنک مقایسه شدند.
    یافته ها
    با میانه پیگیری 9 ماه در گروه سوپراپوبیک و 12 ماه در گروه واژینال، در مجموع 17 مورد (3/47 درصد) عود مشاهده شد که 6 مورد آن در گروه سوپراپوبیک و 11 مورد آن در گروه واژینال رخ داد. میانه تداوم درمان تا بیست و یک ماه پس از جراحی، در گروه سوپراپوبیک 23 درصد و در گروه واژینال 29 درصد بود. توزیع تداوم پاسخ درمانی بین دو گروه به وسیله آزمون لوگ رنک مقایسه شد که فاقد تفاوت معنی دار بود.
    نتیجه گیری و توصیه ها: در هر دو روش جراحی سوپراپوبیک و واژینال احتمال تداوم درمان تا بیست و یک ماه پایین و نزدیک به هم می باشد، انجام مطالعات بیشتر توصیه می گردد.
    کلیدواژگان: بی اختیاری استرسی ادراسی، جراحی ادراری - تناسلی، جراحی سوپراپوبیک، جراحی واژینل، تداوم درمان، آزمون Q tip
  • محمدرضا مهراسبی، زهره فرهمند کیا صفحه 17
    سابقه و هدف
    با توجه به روند رو به رشد فعالیت های صنعتی و آثار تخریبی آلاینده های ناشی از آن بر اکو سیستم های مختلف و عدم اطلاع از اثرات مضر مقادیر سرب و روی بر فعالیت میکروبی خاک، این تحقیق به منظور تعیین تاثیر مقادیر مختلف سرب و روی بر فعالیت جمعیت میکروبی خاک های منطقه زنجان از طریق تعیین غلظت بازدارندگی 50 درصد در سال 1382 انجام شد.
    مواد و روش ها
    تحقیق با طراحی تجربی بر روی 28 تیمار آلوده به سرب و روی انجام شد که جهت خوگیری به مدت 8 ماه در ظروف جداگانه در معرض 3 غلظت سرب و 3 غلظت روی قرار گرفته بودند. یک نمونه خاک نیزبه عنوان شاهد با همان شرایط در معرض هیچ نوع فلز سنگینی قرار نگرفت. پس از جداسازی میکروارگانیسم ها، هر جمعیت میکروبی جداسازی شده با 10 غلظت روی (5/0 تا 45 میلی مول بر کیلو گرم خاک) و 10 غلظت سرب (5/0 تا 45 میلی مول بر کیلوگرم خاک) در ظروف جداگانه آلوده شدند و پس از 6 هفته، آزمون های شمارش میکروبی و فعالیت آنزیم دهیدروژناز انجام شد. با استفاده از نتایج به دست آمده منحنی های دوز پاسخ رسم و غلظت بازدارندگی 50 درصد محاسبه و تحلیل شد.
    یافته ها
    در کلیه تیماران غلظت بازدارندگی 50 درصد با افزایش غلظت فلز سنگین در مرحله خوگیری همراه بود. در تیماران کنترل غلظت بازدارندگی 50 درصد سرب و روی به ترتیب حدود 16 و 8 میلی مول بر کیلوگرم بود و در تیمارانی که قبلا با سرب و روی آلوده شده بودند، این غلظت در سرب از 6/20 تا 4/27 و در روی از 7/13 تا 44 میلی مول بر کیلوگرم بسته به نوع و غلظت فلز اضافه شده به خاک در مرحله خوگیری متغیر بود.
    نتیجه گیری و توصیه ها: وجود شرایط خوگیری با فلز سنگین، کنترل غلظت بازدارندگی 50 درصد سرب و روی را در میکروارگانیسم های خاک بالا می برد و در این میان فلز روی نسبت به سرب سمی تر و اثرات بازدارندگی شدیدتری در جمعیت باکتریایی خاک دارد. در نظر گرفتن غلظت حدود 1 و 0.5 میلی مول بر کیلوگرم به ترتیب برای سرب و روی به عنوان غلظت های آستانه در تدوین پیش نویس های استاندارد توصیه می شود.
    کلیدواژگان: جمعیت میکروبی، غلظت بازدارندگی 50 درصد، خاک (IC50)، زنجان
  • بررسی برخی عوامل خطر سرطان پستان در زنان بالای 35 سال
    نیلوفر معتمد، نگین هادی، عبدالرسول طالعی صفحه 25
    سابقه و هدف
    سرطان پستان شایع ترین سرطان زنان در تمام دنیا می باشد که در صورت تشخیص زودهنگام، از قابل علاج ترین سرطان ها به شمار می رود. از آنجا که تعیین عوامل خطرساز این سرطان می تواند در تشخیص زودرس و درمان آن بسیار موثر باشد، این تحقیق با هدف تعیین برخی عوامل خطرساز سرطان پستان در سال 1380 در شیراز انجام گرفت.
    مواد و روش ها
    این مطالعه مورد شاهدی بر روی 102 بیمار (مراجعه کننده به درمانگاه مطهری شیراز طی مرداد تا آبان ماه 1380) به عنوان گروه مورد و 278 نفر (انتخاب شده به طور تصادفی از بین 985 نفر خانمی که طی مطالعه بزرگ غربال گری سال 1374 شهر شیراز با ماموگرافی، سالم تشخیص داده شده بودند) به عنوان گروه شاهد انجام گرفت. اطلاعات از طریق مصاحبه و پرسش نامه جمع آوری و برای بررسی اثر عوامل خطر مختلف از تخمین خطر نسبی استفاده گردید.
    یافته ها
    عوامل خطر استاندارد نشده ای که احتمال سرطان پستان را به طور معنی داری افزایش می دادند به ترتیب شدت ارتباط عبارت بودند از: افزایش سن، تعداد زایمان (صفر)، وضعیت اجتماعی - اقتصادی (بالاترین سطح)، سن اولین ازدواج (پس از 25 سالگی)، سن اولین حاملگی کامل (پس از 34 سالگی)، وضعیت ازدواج (زنان ازدواج نکرده) و عدم شیردهی (05/0=P). سن قاعدگی و سن یائسگی عوامل خطر معنی داری برای سرطان پستان نبودند. البته پس از استاندارد کردن، سطح اجتماعی - اقتصادی و سن ازدواج از نظر برخی عوامل دیگر، رابطه آن ها با سرطان پستان هم چنان معنی دار باقی ماند (05/0 =P)، اما شیردهی اثر حفاظتی خود را از دست داد.
    نتیجه گیری و توصیه ها: با توجه به نتایج پژوهش حاضر و عدم وجود برنامه گسترده و همگانی غربال گری سرطان پستان توسط ماموگرافی در ایران، به نظر می رسد هم گام با ارتقای آموزش، بایستی بر انجام غربال گری سرطان پستان در زنانی که از نظر عوامل خطرساز احتمال بیشتری برای ابتلا به سرطان پستان دارند، تاکید بیشتری داشت. به علاوه به منظور روشن شدن نکات مبهم در مورد سایر عوامل خطر، انجام مطالعات با حجم نمونه های بزرگتر و گروه های شاهد مختلف توصیه می شود.
    کلیدواژگان: سرطان پستان، عامل خطر، تخمین خطر نسبی (Odds Ratio)
  • مسعود امینی، ناهید مهر محمدی، اشرف امین الرعایا صفحه 33
    سابقه و هدف
    دیابت با شیوع بالا و ایجاد عوارض شدید در اعضای حساس بدن از اولویت های بهداشتی درمانی کشور است. از این رو مطالعه ی حاضر به منظور تعیین میزان بروز دیابت نوع 2 در خانم های 25 تا 70 ساله ی بدون علامت مراجعه کننده به مرکز تحقیقات غدد و متابولیسم اصفهان طی سال های 1375 تا 1381 انجام گرفت.
    مواد و روش ها
    این تحقیق توصیفی با طراحی طولی بر روی خانم های 25 تا 70 ساله ی بدون علامتی انجام شد که با روش نمونه گیری آسان انتخاب شده بودند. از تعداد 500 خانم مراجعه کننده بدون علامت بالینی دیابت، بر اساس شرایط ورود به مطالعه، تست تحمل گلوکز خوراکی به عمل آمد و در افراد مورد مطالعه این تست در سال های 1375 تا 1381، سالانه تکرار شد و بر اساس نتایج حاصل از تکرار تست تحمل گلوکز خوراکی، میزان بروز دیابت بر اساس شخص سال در 1000 نفر جمعیت تعیین شد.
    یافته ها
    تحقیق بر روی 420 خانمی که سالانه برای تکرار تست تحمل گلوکز خوراکی مراجعه کردند، تکمیل شد. میزان بروز دیابت در گروه سنی 25 تا 35 سال 7/15، در 35 تا 44 سال 4/11، در 45 تا 64 سال 3/11 و در سن بالاتر از 65 سال 31.25، مورد شخص سال در 1000 نفر جمعیت محاسبه شد. نتایج نشان داد که میانگین سن شروع دیابت 4/13± 9/52 سال و وزن افراد 13±6/70 کیلوگرم بود. تعداد 20 نفر از افراد، دیابتیک شدند. 73 نفر دچار اختلال در تحمل گلوکز و 18 نفر دچار قند خون ناشتای مختل شدند و میزان بروز به تفکیک گروه های سنی در آن ها تعیین شد.
    نتیجه گیری و توصیه ها: به نظر می رسد که میزان بروز دیابت نوع 2 در خانم های 25 تا 70 ساله بدون علامت حدود یک چهارم تا یک سوم میزان فوق در همان گروه سنی و جنسی در جمعیت مکزیکی آمریکایی است. انجام مطالعات وسیع با حجم نمونه بیشتر توصیه می شود.
    کلیدواژگان: دیابت نوع 2، تست تحمل گلوکز خوراکی (OGTT)، تحمل گلوکز مختل (IGT)، قند خون ناشتای مختل (IFG)
  • علی هانیلو، حمید بدلی، عبدالرضا اسماعیل زاده صفحه 41
    سابقه و هدف
    هیداتیدوز به عنوان یک زئونوز انگلی در ایران همانند بسیاری از کشورهای دنیا آندمیک است، ولی اطلاعات جامع در خصوص میزان واقعی شیوع آلودگی در بیشتر مناطق کشور اندک است.به لحاظ اهمیت موضوع و آگاهی از شیوع بیماری، این پژوهش با هدف بررسی سرواپیدمیولوژیک هیداتیدوز در ساکنین منطقه اسلام آباد زنجان در سال 1381 طراحی و اجرا گردید.
    مواد و روش ها
    تعداد 2367 نمونه ی سرم از افراد بالای 2 سال که به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ایاز 1000 خانوار ساکن در منطقه انتخاب شده بودند تهیه و جمع آوری گردید. آنتی ژن مورد نیاز برای آزمایش از مایع کیست هیداتیک ریوی و کبدی گوسفندان آلوده تهیه شد. با استفاده از این آنتی ژن، همه نمونه ها با روش الایزای غیر مستقیم مورد آزمایش قرار گرفتند. داده ها با استفاده از آزمون های تی و کای دو تجزیه و تحلیل شدند.
    یافته ها
    از مجموع 2367ن نمونه سرم آزمایش شده، 71 نمونه (3درصد) از نظر آلودگی به کیست هیداتیک مثبت شدند. بیشترین میزان آلودگی به ترتیب در گروه های سنی 10 تا 19 سال (6/3 درصد) و 20 تا 29 سال (3/3 درصد) مشاهده شد. میزان آلودگی بعد از 50 سالگی بدون اختلاف معنی داری کاهش نشان داد. میزان موارد مثبت در جنس مذکر 7/2 درصد و در جنس مونث 2/3 درصد به دست آمد. هم چنین بین میزان آلودگی و سطح تحصیلات افراد مورد مطالعه ارتباط معنی داری دیده نشد.
    نتیجه گیری و توصیه ها: نتایج نشان دهنده شیوع قابل توجه آلودگی در جمعیت مورد مطالعه همانند سایر مناطق مطالعه شده در کشور می باشد. با توجه به وفور آلودگی در گروه های سنی مختلف، ضرورت دارد پیشگیری و کنترل بیماری به عنوان یکی از اولویت های بهداشتی منطقه مورد توجه قرارگیرد. هم چنین انجام مطالعاتی در زمینه شناسایی منابع و راه های انتقال آلودگی پیشنهاد می گردد.
    کلیدواژگان: هیداتیدوز، سرواپیدومیولوژی، الایزا، زنجان
  • حسین میلادی گرجی، عباسعلی وفایی، عباسعلی طاهریان، مرتضی جراحی صفحه 47
    سابقه و هدف
    تحمل و وابستگی دو مشکل عمده ی ناشی از مواد مخدر هستند. تلاش های بسیاری در جهت شناخت علل و راه های مقابله با این دو پدیده به عمل آمده است اما هنوز مکانیسم دقیق بروز تحمل و دارویی که بتواند علایم قطع مصرف مواد مخدر را به حداقل برساند مشخص نشده است. بر این اساس هدف پژوهش حاضر تعیین اثر داروهای کورتیکواستروییدی (هیدروکورتیزون) بر تعدیل علایم ناشی از قطع مواد مخدر (مرفین) می باشد که در سال 1382 در مرکز تحقیقات فیزیولوژی سمنان انجام شد.
    مواد و روش ها
    در این پژوهش تجربی 30 سر موش نر نژاد آلبینو با وزن 25 تا30 گرم به سه گروه (2 گروه آزمایش و یک گروه کنترل) تقسیم شدند. برای معتاد کردن حیوانات از روش مارشال استفاده شد. به طوری که حیوانات سه روز به طور متوالی و در هر روز سه دوز 50، 50 و 75 میلی گرم بر کیلو گرم وزن بدن مرفین دریافت کردند و در روز چهارم 90 دقیقه پس از تزریق دوز 50 میلی گرمی مرفین، به گروه های تجربی هیدروکورتیزون (5 و 10میلی گرم به ازای هرکیلوگرم وزن به صورت زیر جلدی) و به گروه کنترل نیز به همان میزان حلال تزریق شد. سپس 20 دقیقه بعد برای ایجاد علایم قطع، نالوکسان با دوز 2 میلی گرم به ازای هر کیلو گرم وزن بدن به صورت زیر جلدی تزریق شد. برای ارزیابی علایم قطع از شمارش تعداد پریدن، سنجش از دست دادن وزن حیوان (دفع مدفوع) و مدت زمان طی شده قبل از شروع علایم استفاده شد و داده ها با استفاده از آزمون تی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که تزریق هیدروکورتیزون در هر دو دوز، علایم ناشی از قطع مرفین (تعداد پرش ها و میزان دفع مدفوع) را در مقایسه با گروه کنترل به طور چشمگیری کاهش داده است ((p<0.01.
    نتیجه گیری و توصیه ها: یافته های فوق نشان می دهد که احتمالا استروییدهای ترشح شده از بخش قشری غدد فوق کلیوی نقش مهمی در تعدیل علایم قطع مرفین دارند که برای پی بردن به نقش سیستم های نوروترانسمیتری و دیگر عوامل دخیل، انجام مطالعات بیشتر ضرورت دارد.
    کلیدواژگان: هدروکورتیزون، مرفین، سندرم ترک، موش سوری