داستانک
این فقط یک داستان است
دراز کشید و ساعت ها به آسمان خیره ماند. بعد با نوک انگشت، این جملات را بر روی شن های ساحل نوشت: دلم برای بهشت تنگ شده. یادگاری از آدم.1/1/1
برخاست و به سراغ زندگی جدیدش رفت. نخستین موج بزرگی که به سمت ساحل آمد، نوشته روی شن ها را محو کرد.