لطیفه
مردی بادکنک فروشی باز کرد، اما بعد از مدتی ورشکست شد، چون بادکنک هایش را به شرط چاقو می فروخت.
معلم: وقتی می گوییم دانشآموزان کلاس تکلیف های خود را بامیل انجام می دهند <میل> در این جمله چه نوع کلمه ای است؟
دانش آموز: اجازه! حرف اضافه
شخصی ساعتش کار نمی کرد رفت برایش کار پیدا کرد.
عکاس: دوست دارید عکستان را چگونه بگیرم؟
مشتری: مجانی!
اولی: یک روز توپم را شوت کردم، رفت کره ماه، خورد توی سر یک نفر و برگشت.
دومی: عجب! پس آن توپی را که خورد توی سرم تو شوت کرده بودی؟
صاحب خانه:آی کمک، کمک! دزد!
دزد: داد نزن بابا! کمک لازم نیست، من با خودم چند نفر آورده ام.