ویتگنشتاین و نظریه ی معنا
منوط به دوقطبی بودن (قابل صدق و کذب بودن) می داند، لذا قضایای غیرتجربی را گزاره نمی داند. گزاره چوندوقطبی است محکی خود را بیان می کند، اما قضایای غیرتجربی هیچ چیزی را نشان نمی دهند زیرا آنها تک قطبی هستند. با این همه، ویتگنشتاین در کتاب پژوهش های فلسفی به نقد مبانی دیدگاه های خود در کتاب رساله منطقی-فلسفی درباره ی مقوله ی معنا و نسبت آن با عالم واقع می پردازد . در فلسفه ی دوم او، معنای یک واژه همان کاربردی است که آن واژه یا جمله در زبان معمولی و روزمره دارد . برای دانستن معنا، نباید بپرسیم : این واژه یا جمله چه معنایی دارد و چه چیزی را نشان می دهد؟ بلکه باید بپرسیم : این واژه یا جمله کجا به کارمی رود و چه کاربردی دارد؟ خطای او در رساله در این بوده که نوعی پی شداوری درباره ی معنای زبان را بر زبان تحمیل می کرده است، ولی پژوهش ها می کوشد تا این خطا را با توجه کردن به کاربردهای واقعی زبان تصحیحکند. همچنین در این مقاله نشان داده شده است، "اصل تحقیق پذیری " پوزیتیویست ها که پیوندی بنیادین با"نظریه ی تصویری معنا "ی ویتگنشتاین دارد و در پی ارایه ی معیاری جامع و مانع برای معناداری است با سهم شکل اساسی مواجه است:1. این اصل توان اثبات کلیت و ضرورت حاکم بر قوانین علمی را ندارد.2. نه تنها دین و اخلاق بلکه علم را، به ویژه در حوزه ی مسایل نظری، بی معنا می کند.3. در باب منزلت منطقی این اصل شبهاتی هست؛ از جمله : آیا این اصل را می توان به صورت تجربی آزمود؟ آیاراهی برای اثبات یا ابطال آن وجود دارد؟
لفظ ، گزاره ، معنا ، نظریه ی تصویری معنا ، کاربرد
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.