فهم عناصر غریب وش در متن اثر هنری؛ نمونه موردی: عنصر «صندلی» در عکس های درباری قاجار
خاستگاه نوآوری و بدعت در خلق اثر هنری، بهره بردن از عوامل ناشناخته و به وجودآوردن مفهومی بدیع است که تا آن زمان در بستر سنتی که اثر در آن پدیدار شده، «دیده» و «اندیشیده» شده نباشد. با ظهور مدرنیته در قرن هجدهم، عنصر اگزوتیک در هنر غرب، و نیز غریب وش در هنر غیر غربی، به تبع آشنایی اولیه ی شرقیان و بومیان محلی با هنر مدرن، در برساخت آثار هنری به مثابه خاستگاهی در جهت ظهور بدعت و خلاقیت، بسیار شرکت نمود. در فرایند رخداد فهم اثر هنری توسط مخاطب، طبق اصول فلسفه ی هستی شناختی فهم در هرمنوتیک مدرن، حضور دو عنصر آشنایی و بیگانگی، و به بیان هرمنوتیکی، «الفت و بیگانگی» در بستر سنت است که وقوع فرایند فهم را میسر می سازد. تدقیق در این دو مولفه ضروری است: الفت، که در آشنایی پیشینی مخاطب با عناصر مقوم در بستر سنت حاضر است، و مولفه ی بیگانگی، که به دلیل عدم آشنایی اولیه ی او و فاصله ی زمانی و تاریخی که با عناصر دارد، به وجود می آید؛ این بیگانگی، در بستر سنت هضم شده و به صورت عنصری غریب در متن اثر نمایان می گردد. چگونه اما می توان فرایند بدعت و نوآوری را در خلق اثر هنری به بهره گیری از عناصر اگزوتیک و غریب نسبت داد؟ از روش تحلیل هرمنوتیکی بهره می بریم تا جایگاه عنصر «الفت و بیگانگی» را در فرایند فهم روشن کنیم. نمونه ی پژوهشی عکس های اولیه دوران قاجار است که در آن نمونه های فراوانی از استفاده ی عناصر، ژست گیری ها و مفاهیم جدید و غریب قابل مشاهده است. نتیجه آن که در فرایند مواجهه ی مخاطب با اثر، هنرمند، هنرمند با بهره گیری از برخی الگوهای برخاسته از سنت تاریخی خود، مفهوم غریب وش گونگی در متن را به عنوان عنصری بیگانه و ناآشنا در سنت، بدل به خلاقیت یا نوآوری می کند.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.