خوانش پسااستعماری پنج گانه مدن الملح از دریچه نظریه کارناوالیسم میخائیل باختین
دو نظریه پسااستعماری و کارناوالیسم، از جهت واکاوی پادگفتمان ها و سازمایه های مقاومت زبانی در متن ادبی، پیوندی نزدیک با یکدیگر دارند. درحالی که نظریه پردازان پسااستعماری می کوشند سویه ها و مولفه های سلطه گری هژمونیک متون ادبی را بکاوند و صدای مردمان درحاشیه را مبنای نقد ادبی قرار دهند، میخاییل باختین نیز عناصر کارناوالیته را به عنوان سازوکاری برای بی اعتبارسازی گفتمان تک صدای قدرت مطلقه و بروز نوعی چندصدایی، در ساختارهای استبدادی، مطرح می کند. بر این اساس، پژوهش پیش رو، با تکیه بر مفروضات نظریه کارناوالیسم باختین، می کوشد مولفه های این نظریه از جمله: جشن های کارناولی، آیرونی، گروتسک و دستگاه جوک سازی را در پنج گانه مدن الملح (شهرهای نمک) اثر عبدالرحمن منیف، که روایتی است شبه تاریخی از فرآیند پیدایش نفت در شبه جزیره عربستان و دگردیسی رویکرد استعمار (از شیوه کلاسیک به نو)، بکاود و کارکرد آن را در ارایه پادگفتمان های متعارض و بی اعتبارسازی گفتمان تک صدای قدرت، واکاوی کند. نتایج این پژوهش را می توان در دو مورد نظری و کاربردی خلاصه کرد: اول، کارناوالیسم و مولفه های آن می تواند افق های نوینی در مطالعات پسااستعماری بگشاید و به عنوان مبنایی برای واسازی سویه های سلطه گری هژمونیک و مرکزیت بخشی به زبان و فرهنگ نظام سلطه قرار گیرد؛ و دوم، عبدالرحمن منیف در پنج گانه مدن الملح، با خلق موقعیت های کارناولی، تصاویر آیرونیک، گروتسک و زمینه-های طنز، گفتمان اعتراضی مردم درحاشیه و فرودست را در تقابل با گفتمان رسمی و خشن استبداد/استعمار قرار داده و مشروعیت برساخته آن را در موقعیت های کارناولی، بی اعتبار ساخته است.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.