آرشیو دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۵، شماره ۳۵۰۲
ماجرا
۱۴
خاطرات قضایی

گرفتن حق مظلوم بهترین خاطره قضایی

حجت الاسلام حسن بابایی

در دوران قضاوت و مراحل بازجویی و بررسی های پرونده ها با نکات جالبی روبرو هستم که شاید خاطرات تعدادی از آنها سال ها در ذهنم باقی بماند، ولی بهترین آنها زمانی است که توانسته ام حق مظلومی را بگیرم.

چند سال قبل وقتی در دادگستری یکی از شهرهای اطراف تهران به عنوان قاضی مشغول به خدمت بودم، با پرونده ای مواجه شدم که در آن کارگر خدماتی روزمزد شهرداری به دلیل آسیبی که دیده بود از شهردار آن شهر اعلام شکایت کرده بود. روزی که از او خواستم شکایتش را در دادگاه بازگو کند، با یک حالت ناامیدی شکایتش را با عنوان ایراد صدمه غیرعمدی در هنگام کار، برای دادگاه عنوان کرد. از چهره اش حدس زدم که هیچ امیدی برای گرفتن حقش ندارد، زیرا طرف مقابل او شهردار و در منطقه از قدرت و نفوذ بالایی نیز برخوردار بود، ولی هیچ کدام از این مسائل باعث نشد که از مسیر اصلی پرونده خارج شوم و بلافاصله شهردار را احضار و پس از بازجویی و تفهیم اتهام، برای او قرار تامین صادر کردم و او را موظف کردم که دیه این کارگر را بپردازد.

آن روز وقتی مرد کارگر نحوه برخورد دستگاه قضایی را با شهردار دید، پس از پایان دادگاه در حالی که اشک می ریخت شروع به بوسیدن میزی کرد که من پشت آن نشسته بودم و گفت باور نمی کردم روزی به حقم برسم و از این که طرف مقابلم یک آدم بانفوذ و با قدرت است همیشه ترس داشتم، ولی امروز فهمیدم که قانون برای همه یکسان است.

بعد از رفتن این مرد احساس خیلی خوبی داشتم و از این که توانسته بودم حق مظلومی را بگیرم، خیلی خوشحال بودم.