آرشیو پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۶، شماره ۱۵۹۸
صفحه آخر
۱۶

نامه به یک تورم

ابراهیم رها

سلام تورم. معلومه که خوبی،

دست بردار تورم. حتما باید چهارتا فحش به تو بدهم؟ روانی، دیوانه. پدر... همان روانی، من بارها در این نامه ها به دوستان مختلف گفته ام که تو مشکل اعصاب و روان داری. دوستان زحمتکش ما بارها از طریق رسانه ها اعلام کرده اند که «تورم روانی است.» اما باز تو رویت را کم نمی کنی و همین باعث شد من این نامه را برایت بنویسم.

ببین تورم، ما و دوستان به رغم تلاش های بیهوده ات اساسا تو را ریز می بینیم، عددی نیستی، دستتو بکش ببینم بابا، فکر کردی اینجا کجا است که برای ما عرض اندام می کنی؟ دوستان ما آنقدر شبانه روز دارند تلاش می کنند که تو یا از بین رفته یی یا به همین زودی خواهی رفت. رویت را کم کن و بدان ما «دعوا کوچیک مون قتله/ ماءالشعیر خوردن مون با سطله/ تفریح مون زندون قصره،» این را گفتم که حساب کار خودت را بکنی.

تورم، من می دانم که تو محصول القای منتقدان غیردلسوز هستی. وگرنه من(ابراهیم رها) شخصا رفتم بقالی محل مان و پرسیدم آقا تورم دارین؟ گفت: نه. گفتم: اصلا ندارین؟ گفت: نه به جان شما اصلا نداریم. اصلا همچین چیزی نیست که ما داشته باشیم.

خب دیدی که دست تو رو شده برام قصه هاتو بلد شدم، پس بس کن این ادا و اطوارها را.

اینکه عده یی می گویند تورم وجود دارد نشر اکاذیب می کنند. تورم کو؟ کجاست؟ من خودم دیروز گشتم، باور کنید هی گشتم. این ور رو گشتم نبود، اون ور رو گشتم بود، نه... بعد که فکر کردم، دیدم اون ور هم نبوده و من هم آلت دست بیگانگان شده بودم.

ای تورم، ای ذلیل مرده، ای جز جگرزده، اینکه رفته یی برای خودت عدد و رقم درست کرده یی و هی فلان درصد و بهمان عدد را در نشریات غیردلسوز برای خودت به چاپ می رسانی، مشکلی از تو حل نخواهد کرد. روانی، تو فکر کرده یی ما یک عده خیالاتی هستیم که این چیزها را قبول کنیم؟ ما حداکثر می توانیم قبول کنیم از اون بالاکفتر میایه، دیگر بیشتر نه،

خلاصه از ما گفتن بود. من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم، تو برو جلو بوق بزن، من شاهد هستم که دوستان چقدر زحمت می کشند و قاعدتا... بالاخره دوستان زحمت می کشند، نقاشی که نمی کشند. رویت را کم کن.