آرشیو سه‌شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۷، شماره ۱۶۹۵
صفحه آخر
۲۰

جنگ و صلح

سید علی صالحی

(ایران ما را به حمله نظامی تهدید کرده اند)

یاوه مگو مردک،

من شاعرم

من برادر نزار قبانی ام

من برادر محمودم

من برادر درویش.

در من

هزار کبوتر سر بïریده پنهان است

در من

هزار زیتون زار شعله ور.

او که باد می کارد

تنها توفان تشنه درو خواهد کرد.

تو“مردک،

گïنده تر از دهان خود

شکر خورده ای

که خواب ویرانی سرزمین مرا می بینی،

مگر ما

اگاله بند بی دلیل بغدادیم

که از یکی باد شïرطه

به گورگاه المïعتصم بگریزیم.

مگر ما

دستاربند قلعهی قندهاریم

که به کرنای هر کباده کشی

کمر به قتل کرامت آدمی ببندیم.

یاوه مگو مردک،

اینجا ایران است،

نبین اگر گاهی گرسنه می خوابیم

نبین اگر گاهی

یکی به زندان و دیگری درماندهی زندگی ست.

امتحان کنید

ما دوباره برخواهیم خاست.

ما

چنگ و دندان خود را

در خون سیاوش

خضاب بسته ایم.

امتحان کنید

او که باد می کارد

تنها توفان تشنه درو خواهد کرد.

با این همه“زنهار،

ما

کبوترزادگان زیتون پîرîست

قرن هاست

کینهی خود را به هفت آب زمزمî وï

جنگ را

به رویای زندگی شïسته ایم.

مجبورمان نکنید

ما صلح می خواهیم.