آرشیو سه‌شنبه ۱۰‌شهریور ۱۳۸۸، شماره ۱۹۴۵۱
مدرسه
۹
سرخط

قرار با خدا

دکتر زهرا کریمی

این ماه هم مثل تمام ماه های دیگر دارد به پایان می رسد. ولی من نمی دانم چرا این بار هم خوشحالم هم ناراحت.نمی دونم ته قلبم چه خبره! به کوله پشتی خودم که نگاه می کنم خالی خالیه، هیچی توش نیست وقتی که می تکانمش جز خجالت چیزی برام نمی مونه، دوستدارم آب بشم برم تو زمین ولی ا نگار یکی هست که داره به من امید می ده اون می گه اگه تا این جا رو خراب کردی همه چی رو تا چند روز دیگه درست کن. چند روز دیگه فرصت دوبرابره. می گم بیا یه قرار بذاریم. یه عصر بین من و تو و خدا. ببین! هم کوله پشتی تو خالیه هم مال من. هم دستای تو خالیه هم دستای من گوشتو واکن واکن تو این 30روزی که داره می یاد هرچی که از خوبی دلت می خواد توشو پرکن دستاتو بگیر بالاو از لطف و محبت خدا پرشون کن. قرارمون یادت نره جمعه روز اول قرار. اگه فرصت رو ازدست بدی باید تا یک سال حسرت بخوری بیا این بار را فرصت طلب باش.

شانس بزرگ

رمضان شاید یه فرصتی باشه برای من، برای تو، برای من و تویی که رجب و شعبان اومدن و رفتن اما توشه ای جمع نکردیم، فرصتی رو که باید هم من غنیمت بدونم هم تو، فرصتی که سالی یه بار بیشتر نیست. اصلا بذار این جوری بگم. بذار بهت بگم که قراره جمعه صبح شانس در خونه ی تورو بزنه تا می تونی ازش استفاده کن. مهلتش هم تا 30روزه. شانس یعنی 30 روز مهمون خدا بودن، شانس یعنی 30 روز عبادت خدارو کردن، شانس یعنی 30 روز شیطان با دست و پای زنجیر بسته، شانس یعنی شب قدر شب سرنوشت یعنی عنایت لطف خدا، شانس یعنی 30 روز فرصت برای درست کردن همه ی خراب کاری ها. چه آدمای خوش شانسی!

(عضو تیم ادبی و هنری مدرسه)