آرشیو سه‌شنبه ۱۷‌شهریور ۱۳۸۸، شماره ۱۹۴۵۷
مدرسه
۹

خوب باشیم و نماد خوبی ها

اگر یک سال معاون مدرسه مان بداخلاق بود، می گوییم: معاون ها بداخلاقند. اگر مدیر جدی دیدیم می گوییم، همه مدیرها جدی اند و صمیمی نمی شوند. ما یکی دیده ایم و همه را مصداق قرار می دهیم؛ و همین یکی یکی هاست که به گروهی لقب می دهند. بعضی خوب می شوند و دیگران بد.

راستی؛ چه شد که چادری ها از جامعه ما رانده شدند؟ چه شد که هر روز روزگار، بر حزب اللهی ها سخت می گذرد؟!

شاید بودند و البته هنوز هم هستند معدود کسانی که چادر می پوشند و رفتار و اخلاق خوبی از خود نشان نمی دهند. جامعه آنها را می بیند و به عنوان نمادی از یک زن چادری می پذیرد و از همه آنان عینکی می گیرد که امروز، همه گیر شده است؛ و حال، اگر چادر بپوشی و لبخند بزنی، همه از قاب چشم هاشان تو را عبوس و اخمو می بینند. پس، رویشان را از تو برمی گردانند و نه اینکه تو را نمی پذیرند که از خود دورت می کنند.

امروز، هر مردی که بخواهد دین و عقیده و ریش و ریشه خود را حفظ کند، باید نگاه های سنگین مردم را هم بپذیرد. باید بپذیرد که کمتر ماشینی از مسیر او گذر می کند و کمتر اتوبوسی برایش صندلی خالی دارد. باید زیر باران ماندن، با زن و بچه کوچک را بپذیرد؛ تا کسی دلش به رحم آید و او را به خانه برساند. همه این مشکلات شاید به خاطر همان دلیل ها و همان نمادهایی است که ناخواسته نماد شدند. آنها که به ضرر دین کار کردند. همه ما خواسته یا ناخواسته نمادیم و مسئولیتمان سخت است. و به راستی چه مسئولیتی سخت تر از نماد خوبی ها بودن؟! پس چقدر باید بسنجیم رفتارها و گفتارهایمان را!

«زهرا قدوسی زاده، 14 ساله، قم»