آرشیو چهارشنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۸، شماره ۴۳۸۲
صفحه آخر
۲۸

سلوک باران

محمدرضا رنجبر

دیده اید که گاه از سفال چندین کاسه کوچک می سازند که هرکدام به دیگری آب می دهد، کاسه اول به کاسه دوم و سومی به چهارمی و همین طور تا آخر.

کاسه ها اگرچه به ظاهر از یکدیگر آب می ستانند اما در حقیقت آب از هیچ کدام نبوده بلکه از مخزن می آید که البته آن هم ناپیداست. حال، ما آدم ها نیز چیزی شبیه همان کاسه های سفالی هستیم، اگرچه به ظاهر از دستان یکدیگر دریافت کرده و چیزی می ستانیم اما آنچه به چنگ می آوریم از خزانه حق است:

و ان من شی الاعندنا خزائنه

که البته غیب و ناپیداست.

جان فدای آنچه ناپیداست باد

بنابراین هیچ کس از خود چیزی ندارد: انتم الفقراء

یاد امام (ره) بخیر که می فرمود: هر چه هست اوست و از اوست.

مگر به روی دل آرای یار ما ورنی

به هیچ وجه دگر کار بر نمی آید