آرشیو پنجشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۹، شماره ۴۵۱۹
ایران زندگی
۱۵

اشاره

در تاریخ قلبم انقلاب به پا کردی و نخستین کسی شدی که عشق را برایم معنا کرد. تو خواستی تا عشق هزار معنای رنگین داشته باشد. آغوش پرمهرت را گشودی و با اولین لبخند زندگی ام را آغاز کردی.

روزی که خداوند تو را خلق می کرد، هزاران هزار فرشته نظاره گر بودند و به تو غبطه می خوردند و آرزو می کردند کاش جای تو می بودند زیرا خداوند در روز خلقت، نور رحمت به سوی قلبت روانه کرد پس از آن لبخند نمکین تو آرامش بخش روح بی قرارم شد.

و تو بهانه همیشگی ام شدی! روز آمدن به این جهان از زمین می هراسیدم و تاب زندگی در سختی ها را نداشتم اما هزاران فرشته نظاره گر آنقدر از خوبی هایت در گوشم زمزمه کردند که اولین بهانه ام برای زندگی روی زمین شدی و قلبت آموزگارم شد.

آموزگار عشق! هر روز آهنگ آشنایی به پا می کردی و ترانه مهر می خواندی و روز با اولین لبخند مهرآگین تو آغاز می شد و با ترانه مادری ات به پایان می رسید. از همان اولین روز زندگی قلب پر عطوفتت نخستین واژه را به من آموخت و هر روز تکلیف من آن بود که لبخند بزنم تا از چشمه زیبایی های وجودی ات جرعه جرعه نوشیده تا سیراب شوم و من هنوز پس از سال ها نوشیدن جام عشق، تشنه ام. تشنه مهربانی استادانه ات. استاد مهربانی ها دوباره لبخند بزن. در قاب چوبی خاطراتم بنشین و برای کودکم لبخند بزن تا مشق عشق را از تو بیاموزد. لبخند بزن تا عشق فضای خانه ام را خالی نکند