با دعوت سفیر لهستان شروع شد سعید سلیمان پور ارومی
با التماس من به مدیران شروع شد/ یک صبح زود با بله قربان شروع شد
من کارمند جزء و دلم جای دیگری /تا که امیدهای فراوان شروع شد
تا خم شود به رسم ادب در برابرم/با التفات بنده به دربان شروع شد
تا بنده را جناب مهندس کند خطاب/ از پول چای و جیب نگهبان شروع شد
اظهار چاکری به رئیس بزرگمان/ با یاری معاون ایشان شروع شد
در روبروی من افق روشنی نبود/ تا که سفارشات عموجان شروع شد
میدان که بازتر شد و رویم زیاد گشت/ روکم کنی ز داعیه داران شروع شد
آخر شدم مدیر و ز جشن معارفه/ از بهر خلق خدمت شایان شروع شد!
تا نطقمان ز نوع مدیریتی شود/ آموزشی مفید برامان شروع شد
استادی انتخاب شد و درسهای من/ از فصل»ژستهای سخنران«شروع شد
با رهنمود عالی استاد بعد از آن/ هر نطق بنده با لب خندان شروع شد
ده بیست آیه حفظ شد و اندکی حدیث/ یک دوره ی فشرده ی عرفان شروع شد
تنها نه در اداره که سیر تحولات / در جای جای عالم امکان شروع شد
نظم امور با جلساتم قوام یافت/ با شیوه ی حسینقلی خان شروع شد
نان و پنیر رفت و ریاضت تمام گشت/ ماءالشعیر و مرغ و فسنجان شروع شد
از هضم رابعه گذراندیم رانت را/ چون سفره جمع شد نخ دندان شروع شد
چندی گذشت و سیر سفرهای خارجی/ با دعوت سفیر لهستان شروع شد
یکسال رفت و دلزده گشتم ز پست خویش/ فاز جدید بنده پس از آن شروع شد
با التماس من به وزیران شروع شد/ دور جدید از خط پایان شروع شد...