گفت وگو با متهم به قتل
باید جای کوشا باشید
کوشا، متهم پرونده بعد از پایان جلسه محاکمه
در گفت وگویی کوتاه به سوالات خبرنگار ما پاسخ داد:
اینکه زندان هستم برایم اهمیتی ندارد، قتل مهساست که من را دیوانه کرده. از وقتی این اتفاق افتاده حتی یک لحظه چهره مهسا از ذهنم پاک نمی شود و فقط به او فکر می کنم. مهسا همه عشق و امیدم بود. چرا این کار را کردم، نمی دانم.
مهسا اولین و آخرین عشق من بود. به همین خاطر نتوانستم خودم را کنترل کنم. من مهسا را دوست داشتم.
وقتی مهسا به تو جواب منفی داد می توانستی با دختر دیگری ازدواج کنی.
باید جای کوشا باشید تا بفهمید مهسا برایش که بود. من عاشق او بودم.
می دانم قصاص خواسته اند و حق هم دارند. پدر و مادر مهسا هرچه بخواهند من قبول می کنم. اینکه بمیرم برایم مهم نیست.
مرگ برایم اهمیتی ندارد. حتی می توانم همین حالاخودکشی کنم. زندگی برایم اهمیتی ندارد. اما اعدام من در ملاءعام باعث می شود تا خانواده ام که فرهنگی و محترم هستند بیشتر از این تحقیر شوند. آنها سزاوار مجازات نیستند. این من هستم که باید مجازات شوم. من را همین فردا هم اعدام کنند بدون اعتراض می پذیرم اما در ملاءعام این کار را نکنند چون خواهر و برادرم نمی توانند از این به بعد در جامعه زندگی کنند.
نه هیچ نقشه ای نداشتم اما می دانستم کاری دست خودم و مهسا می دهم. اما چاقو را که برداشتم هیچ نقشه ای نداشتم.
من دیگر زندگی ندارم، مرگ برای من بهتر از زندگی است. هیچ برنامه ای برای آینده ندارم من فقط به مهسا فکر می کنم.
خیلی عصبی بودم. از دوران بچگی اضطراب داشتم و چند دوره هم داروی ضداضطراب مصرف کرده بودم. جنون ندارم اما خیلی عصبانی بودم، بعد از اینکه از بودن با مهسا ناامید شدم شرایط روحی ام خیلی بدتر شد.
وقتی خودش قبول نمی کرد مطمئنا خانواده اش هم قبول نمی کردند؛ کار بیهوده ای بود.