آرشیو پنجشنبه ۶ امرداد ۱۳۹۰، شماره ۱۳۰۵
حوادث
۱۰

گفت وگو با متهم به قتل

باید جای کوشا باشید

کوشا، متهم پرونده بعد از پایان جلسه محاکمه

در گفت وگویی کوتاه به سوالات خبرنگار ما پاسخ داد:

مدت زمان زیادی از زندانی شدن تو نگذشته است در زندان چه می کنی؟

اینکه زندان هستم برایم اهمیتی ندارد، قتل مهساست که من را دیوانه کرده. از وقتی این اتفاق افتاده حتی یک لحظه چهره مهسا از ذهنم پاک نمی شود و فقط به او فکر می کنم. مهسا همه عشق و امیدم بود. چرا این کار را کردم، نمی دانم.

قبل از مهسا با دختری رابطه داشتی؟

مهسا اولین و آخرین عشق من بود. به همین خاطر نتوانستم خودم را کنترل کنم. من مهسا را دوست داشتم.

وقتی مهسا به تو جواب منفی داد می توانستی با دختر دیگری ازدواج کنی.

باید جای کوشا باشید تا بفهمید مهسا برایش که بود. من عاشق او بودم.

می دانی چه حکمی در انتظار توست؟

می دانم قصاص خواسته اند و حق هم دارند. پدر و مادر مهسا هرچه بخواهند من قبول می کنم. اینکه بمیرم برایم مهم نیست.

اگر حکم اعدام در ملاء عام برایت صادر کنند چه؟

مرگ برایم اهمیتی ندارد. حتی می توانم همین حالاخودکشی کنم. زندگی برایم اهمیتی ندارد. اما اعدام من در ملاءعام باعث می شود تا خانواده ام که فرهنگی و محترم هستند بیشتر از این تحقیر شوند. آنها سزاوار مجازات نیستند. این من هستم که باید مجازات شوم. من را همین فردا هم اعدام کنند بدون اعتراض می پذیرم اما در ملاءعام این کار را نکنند چون خواهر و برادرم نمی توانند از این به بعد در جامعه زندگی کنند.

برای قتل مهسا از قبل نقشه کشیده بودی؟

نه هیچ نقشه ای نداشتم اما می دانستم کاری دست خودم و مهسا می دهم. اما چاقو را که برداشتم هیچ نقشه ای نداشتم.

اگر اولیای دم رضایت بدهند چطور زندگی ات را می گذرانی؟

من دیگر زندگی ندارم، مرگ برای من بهتر از زندگی است. هیچ برنامه ای برای آینده ندارم من فقط به مهسا فکر می کنم.

پیش از این هم به انتقام فکر کرده بودی؟

خیلی عصبی بودم. از دوران بچگی اضطراب داشتم و چند دوره هم داروی ضداضطراب مصرف کرده بودم. جنون ندارم اما خیلی عصبانی بودم، بعد از اینکه از بودن با مهسا ناامید شدم شرایط روحی ام خیلی بدتر شد.

چرا به خواستگاری مهسا نرفتی؟

وقتی خودش قبول نمی کرد مطمئنا خانواده اش هم قبول نمی کردند؛ کار بیهوده ای بود.