گروه شوک: راز هفت سال سکوت را می توان در صراحت گفتارش پیدا کرد! سر به زیر نمی اندازد یا نقابی به چهره اسیدسوخته اش نمی زند! فریاد می زند که از آینه نمی ترسم! داستان معمایی دارد اما جسارت و روحیه بالایش ماجرای اسیدپاشی را به حاشیه می برد! از سختی ها می گوید و تقدیر که نقاشی هنرمندانه خدا را خط خطی کرده است. آن شب شوم وقتی صورتش سوخت همه تصور می کردند دنیا برایش تمام شده است!بچه ها از چهره اش می ترسیدند، بارها واژه های مومیایی و دراکولارا شنید، بارها حتی دوستانش گفتند خانه نشین شو یا نقابی به چهره بزن. اعظم، می دانست باید بجنگد، حتما راهی برای دوستی با کودکان هست، حتما می تواند کارهایی بکند که کسی دیگر چهره سوخته اش را نبیند و او را همان دختر خوش رو و خندان ببیند.