آرشیو سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۰، شماره ۱۴۳۳
صفحه آخر
۲۰

نگاهی به زندگی نیما یوشیج

از جان گذشته به مقصود می رسد

محمد شمس لنگرودی

امروز روزی است که نیما یوشیج جهان را بدرود گفت. نکته قابل یا دآوری در این روز آن است که پس از این همه سال گمان بر این است هنوز کتاب جامعی درباره زندگی او نوشته نشده است، در حالی که من سال ها قبل زندگینامه ای رمان گونه از او نوشتم به نام «نیما یوشیج» که دو بار توسط نشر قصه منتشر شد، اما به دلیل توزیع نامناسبش در آن زمان چندان دیده نشد. در این روز خاص می خواهم نوید دهم که بار دیگر این کتاب با عنوان «از جان گذشته به مقصود می رسد» توسط انتشارات ایلیا در رشت منتشر شده و هفته آینده توزیع می شود. درباره این کتاب باید بگویم تا به امروز هر چه کتاب درباره نیما نوشته شده از نوشته خود نیما که زندگی اش را به صورت جسته و گریخته تا سال 1323 روایت کرده بود، بهره برده! در حالی که اثر من، اثری درباره تمام زندگی اوست که با استفاده از یادداشت های روزانه، نامه ها، مقالات و آثار تئوریک نیما جمع آوری شده و تا آخر زندگی او را در بر می گیرد.

گمان من بر این است که خواننده این کتاب، پس از به پایان رساندن آن کاملادرک می کند که نیما در چه تاریکخانه غمناک و چندش آوری با پشتکار و صبر و امید قطعی به پیروزی اش زندگی کرده، کار کرده و نوشته است.

خواننده این کتاب در این اثر، نیمایی را درک می کند که زندگی دردناکش او را به بدبینی هولناکی دچار کرده، که در ورای آن به غیر از آینده روشن خود شاعر، هیچ رنگ روشن دیگری پیدا نیست. جالب است بدانید که نیما در پایان عمر به دو نفر بیشتر اطمینان نداشت. یکی آقایی بود به اسم «ناعم گیلانی» که من او را یافتم و با او گفت وگو کردم و دیگری که هیچ وقت او را نشناختم و ندانستم کیست. به تعبیر خود نیما «آن جوان کردستانی» بوده و غیر از این دو به کسی اعتماد نداشته است. زندگی نیما یادآور آن شعر شاملو است که می گوید:... به عصری چنین بزرگ

سفر را در سفره نان نیز هم

بدان دشواری به پیش می باید برد

که در قلمرو نام...

و باز تایید آن گفته شاملوست که «کار کردن در این کشورها، تونل زدن در کوه ناممکن هاست»؛ ناممکنی که نیما به آن دست یافت.