آرشیو سه‌شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۰، شماره ۷۴۹۲
صفحه آخر
۲۴

همسایه خدا!

محمداسماعیل دولابی

خدا مرتب مواظب است و می خواهد که مومنین جای دیگر نروند. لذا آمال و آرزوی ما را مرتب قطع می کند و زود زود بر می گردیم و بر می گردیم تا ان شاءالله امیدوارم که پهلوی خودش یک اتاق بگیریم. هشیار باش که با قلبت و با جانت این طور دارم صحبت می کنم. یعنی پیش خودش یک اتاق بگیری و دیگر بیرون نروی! حیف نیست؟ من که هرچه بیرون می روم او مرا بر می گرداند. سابقا ده هزار قدم می رفتیم آن را هزار قدم کرد، صد قدم کرد. حالاکه یک قدم هم هست بیرون می رویم و دوباره پهلوی خودش برمی گردیم و با او مناجات می کنیم. می بینیم که تا یک مقدار غافل شدیم دوباره خبرمان می کند و باز پهلوی او می نشینیم. حالاکه یک قدم یک قدم شده است پس بهتر است دیگر اصلانرویم و همه اش ان شاءالله پهلوی خودش باشیم. شبها با او باشی، روزها با او راه بروی و با خلق خدا با او حرف بزنی. مراقب باش که با او حرف بزنی، با غریبه حرف نزنی، با غریبه ننشینی. امیدوارم با او بنشینی، با او ذکر کنی، با او دعا کنی که وقتی با او هم می خواهیم جان بدهیم دیگر راحت باشیم. قشنگ می شود. کسی که با او شد جان دادنش چه می شود؟ گفت دیگر خیلی عالی می شود.

کتاب طوبای محبت- جلد ششم