آرشیو دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱، شماره ۳۳۸۲
صفحه آخر
۲۰
یاد

امیری که صیاد دل ها شد

مریم جمشیدی

اهل صید و صیادی نبود، اما شد صیاد دل ها. اهل اینجا هم نبود که اگر بود، زود و سبکبال نمی رفت. مادرش می گوید با این که فرزندان دیگرم خیلی خوبند، ولی علی نمی شوند. خداوند به من فرشته داده بود و من قدرش را ندانستم.

علی صیادشیرازی برای بچه های جبهه و جنگ نامی آشنا بود؛ وزرا و سیاستمداران نیز می شناختندش ولی از صبح آن روزی که یکی از اعضای منافقین در قالب رفتگر محل، به او نزدیک شد و ترورش کرد، شد آشنای همه هموطنانش یعنی مردمانی که تمام عمرش را صرف آنان کرده بود.

ارتشی بود و در سازماندهی نیروهای انقلابی ارتش نقش بسزایی داشت. بعد از پیروزی انقلاب نیز در بحبوحه غائله سال 1358 ضدانقلاب در کردستان، به فرماندهی عملیات شمال غرب کشور برگزیده شد و در پاکسازی کردستان به همراه شهید دکتر چمران و دیگر رزمندگان غیور اسلام نقش مهمی ایفا کرد.

اختلافاتش با بنی صدر موجب 2 درجه تنزل مقام و برکناری صیادشیرازی از فرماندهی عملیات غرب می شود. مادرش می گوید: وقتی بنی صدر او را عزل کرد، با هیچ کس در این باره صحبت نمی کرد و ناراحتی اش را بروز نمی داد. بیشتر با خود خلوت می کرد و اصلاهم روی خودش نمی آورد. بسیار صبور بود. پس از خلع بنی صدر، برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راه اندازی کرد.

خاطراتش از فتح خرمشهر شنیدنی است. او جای پای خدا را در لحظه لحظه این فتح عظیم می بیند و این که اگر عنایت او نبود، هیچ ارتش و سپاهی توان مقابله با تجهیزات نیروهای عراقی را نداشت. به گفته شهید صیادشیرازی 3 ماه طول کشید تا فقط توانستند تمام فشنگ ها و کنسروهایی را که عراقی ها در گوشه و کنار سنگرهای بی شمارشان جای داده بودند، به عقب ببرند. و امیر صیاد در آخر، جملاتش را این گونه به پایان می برد: «وقتی خدا بخواهد، چنان قوت قلبی به نیروها می دهد که با تعدادی اندک بر تعدادی بسیار زیاد پیروز می شوند. در خرمشهر چنین اتفاقی افتاد.»

و حالاهم خدا خواسته تا دل های زیادی، صید امیری شود که هرگز توری برای کسب منفعت طلبانه پهن نکرد و بی هیچ ادعایی برای ایران و مردمش جنگید و آسمانی شد.