آرشیو یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۱، شماره ۳۵۳۸
صفحه آخر
۲۰
همپای ابراهیم

واقعه تلخ احد

محمد خامه یار

می خواهم به مدینه بروم و آنچه بر پیامبر گذشت بازخوانی کنم. سری بزنم به مسجد ذوقبلتین، به پیامبر عظیم الشان اسلام سلام دهم و به روح و روان پاک و ریحانی اش درود بفرستم که چه سان بار سنگین رسالت را به دوش گرفت و نگاه شیطنت آور یهودیان را متحمل شد. تنها مسجدی که پیامبر در دو جهت نماز خواند و مژده و بشارت سروش وحی را در تغییر قبله به جان خرید.

می خواهم میثاقی ببندم با مردمان سرزمین قدس و قبله اول و اهالی کوی کعبه تا همدل و همراه شویم. برای آرمان طلبی دلم می خواهد در مدینه باشم و سری به مسجد ابوذر بزنم و سلام دهم به او که از همین نقطه و مکان به «ربذه» تبعید شد، شهری که شهادت او در آن رقم خورد و هرچند وداع با مدینه برای او سخت بود، اما با لبخند خویش سعی در پنهان داشتن اندوه دل داشت. بزرگمردی که حق طلب بود و جز حق و عدالت سخنی بر لب نیاورد.

در و دیوار مدینه هنوز هم بر غربت ابوذر دلی پر خون دارد و آه می کشد از دست بی حمیت مردمان آن روز و امروز که هر دو جماعت در نامهربانی ها شریک یکدیگرند!

دلم می خواهد روانه کوه احد شوم، به دامنه آن پناه آورم، در مقابل مزار حضرت حمزه که لقب سیدالشهدا به او داده شد و در جوار همه یاران شهید پیامبر بایستم، دست روی سینه بگذارم و زیارت نامه ای بخوانم. دلم می خواهد مزار خاکی و خاموش جناب حمزه را که با پیکری پاره پاره و در خون نشسته در جوار حق آرمید، به نظاره بنشینم و بلند بلند گریه کنم و دلم را گره بزنم به آن واقعه تلخ که نامرد مردمان عرصه کارزار زخم های فراوانی را بر پیکر پیامبر اسلام فرود آوردند.

سلام بر حمزه که شیر بیشه ایمان بود، شیر خدا و شیر میدان های نبرد؛ همو که همواره در رکاب پیامبر بود و جز خدا کسی را نداشت.

جام جم