داستان کوچک
پنیر کجا می توانست رفته باشد؟
هیچ کس یادش نمی آمد چرا اولین بار روی پدربزرگ اسم «پنیر» را گذاشتند. اما آن شبی که او ناپدید شد، این موضوع اصلااهمیتی نداشت. ساعت ها اضطراب، تماس با دوستان، جست وجوی محله... هیچ چیز. تا اینکه بعد از نیمه شب وقتی از اتاق زیرشیروانی بیرون آمد، دستش پر از بریده های روزنامه های قدیمی بود و صورتش پر از اشک.