آرشیو شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۲، شماره ۵۳۷۴
ایراندخت
۱۸

سفری عاشقانه

مهرداد بیات

سفر عشق را با تو آغاز کردم. من هیچ بودم و با تو به دنیای آرزوهایم قدم نهادم. بذر عشق را تو در وجودم کاشتی. شکوفه های سفید محبت در قلبم با صدای تو جان گرفت. بال و پرم دادی تا سلام گرم مهربانی مادرانه ها را به قاصدک های پیام رسان برسانم.محو زیبایی هایت هستم. سرافراز باش تو زن هستی، اسطوره خوبی و پاکی. می دانم ناسپاسی کرده ام. هر قدم که از من دورتر می شوی به سیاهی نزدیک تر می شوم لبه پرتگاه نیستی ایستاده ام، گرمای دستانت را برایم به ارمغان بیاور. مدتی است نگاهت سرد شده است، می دانم دلت را شکسته ام. حس می کنم قطره ای جا مانده از دریای بیکران مهربانی هایت هستم. هنوز هم منتظر باران محبتت هستم. لبریز شو و سیرابم کن از این باران تا در روح لطیفت جاری شوم و به اصل خویش بازگردم.