شرق: گریه ها و ناله های محمد با بلندشدن صدای اهرم ها قطع شد. او دست وپا می زد و سعی داشت پاهایش را روی زمین نگه دارد. عرق سرد همه بدنش را فرا گرفته بود. طناب گلویش را فشار می داد. حاضران در محل اجرای حکم از پدر مقتول درخواست بخشش می کردند. کمی آن سوتر در سلولی که محکومان حبس ابدی را نگهداری می کنند، مردی با موهای جوگندمی تا صبح چشم برهم نگذاشته بود. او انتظار مرگ پسر 21ساله اش را می کشید. عقربه ها به عدد پنج که رسیدند، فهمید دیگر تمام است. فرزندش، محمد که به جرم قتل به قصاص محکوم شده است، به دار آویخته خواهد شد و همه چیز به پایان می رسد اما ناگهان پدر مقتول تصمیم تازه ای گرفت: «بخشیدم، به خاطر