آرشیو یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۲، شماره ۲۰۶۰۳
فرهنگ: مقاومت
۸

با آسمانیان

از روزی که خرمشهر آزاد شده، بمب های شیمیایی امان این شهر ویران را بریده است. به همراه برادر مسرور باید یک گروه خارجی را همراهی کنیم تا از خرمشهر بازدید کنند. چند پیرمرد که می گویند پروفسور هستند به همراه چند عکاس اروپایی و یک عکاس ایرانی. اروپایی ها با دیدن من تعجب کردند. شاید انتظار نداشتند نوجوانی را در قد و قواره و شکل و شمایل من در لباس نظامی ببینند.

با این که خطر آلودگی شیمیایی در مناطقی که بازدید می کردیم، شدید نبود، اما همه ی گروه از ماسک و باد گیر استفاده کردند. یکی از پیرمرد ها به نام پروفسور هندریکس که از بقیه سرزنده تر بود، سعی می کرد با من ارتباط برقرار کند. دست آخر هم یک خودکار به من هدیه داد. لابد فکر می کرد من با پدرم به پیک نیک آمده ام و این لباس را هم از سر شیطنت کودکانه به تن کرده ام.

پروفسور هندریکس به یکی از خبرنگاران می گفت، اگر یک سرباز ایرانی با تجهیزات کامل پدافند شیمیایی هنگام بمباران در خرمشهر می ماند، حتما کشته می شد. زیرا این حجم مواد شیمیایی حتما به پوست و ریه ی او نفوذ می کرد. با خودم فکر می کنم آیا این اروپایی ها می توانند باعث شوند صدام از عواقب این کار بترسد.

دوستم یاسر می گوید، این اروپایی های...از یک طرف مواد شیمیایی را به صدام می دهند و از یک سو می آیند بررسی کنند چقدر پدر ما را در آورده،تا بمب های شیمیایی را بهتر درست کنند.

* خاطرات یک جانباز شیمیایی در آلمان