آرشیو سه‌شنبه ۵ آذر ۱۳۹۲، شماره ۵۵۱۹
پایداری
۱۳
یک دشت شقایق

آن ها اولین بودند

عبدالحسین رحمتی

خان محمد خوش مشرب بود و شوخ طبع. در یکی از روزها در ایام طاغوت، سیدی از سادات «بخات» که با او دوستی دیرینه داشت، وقتی می بیند خان محمد به فکر جمع آوری پول برای ساخت مسجد صاحب الزمان (عج) است به او می گوید: «که در شان شما نیست، پول جمع آوری کنید، من آبرویم را برای جیبم خرج نمی کنم، آبرویم را برای خدا خرج می کنم.»

در همان سال ها او به سفرمعنوی حج تمتع رفته و پس از بازگشت از مکه، بنای ساختمان مسجد را آغاز می کند. کم کم دیوارها و ستون مسجد بلند می شوند. در بحبوحه جنگ، در همان روزهای آغازین جنگ خان محمد محمدی به همراه الیاس ملکی، با دیگر نیروهای مردمی راهی موسیان می شوند و به مقابله با تجاوز نیروهای بعثی می روند.شهر در حال تخلیه شدن بود دوستانش اصرار می کنند و می گویند: حاجی شهر تخلیه شده، عراق حمله کرده، همه جا را گرفته شما هم بیا برو به دنبال خانواده ات! حاجی می گوید: گناه دارم بگذارید بروم شهید شوم. دعا کنید شهید شوم.» و رفت. معروف است که در لحظه هایی که از هر طرف گلوله می بارید، الیاس ملکی ایستاده تیراندازی می کند. خان محمد به او اشاره می کند که در این باران گلوله بنشین و تیراندازی کن! الیاس می گوید: برای تسلط بیشتر مجبورم ایستاده بجنگم. خان محمد به همراه الیاس «ام یک» به دوش مردانه در مقابل دشمن ایستادگی می کنند و تا آخرین فشنگ می جنگند. سنگرشان از پوکه های فشنگ پر شده بود. دشمن در این نبرد نابرابر، آن ها را به اسارت درمی آورد و از آن ها می خواهد که به امام اهانت کنند، اما آنان نه تنها توهین نمی کنند بلکه با زبان عربی علیه صدام شعار می دهند. یکی از مجروحان اصفهانی که او را به بهداری دهلران رسانده بودند می گفت: من دیدم که دست های آن دو دلاور را بستند و با اسلحه کالیبر50 به آنان شلیک کردند. آن ها مردانه رفتند. آنهایی که اولین بودند و اولین های شهادت برای اسلام و میهن. اولین هایی که آخرین گلوله ها را شلیک کردند تا این مرز پرگهر بماند.