آرشیو سه‌شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲، شماره ۲۸۴۷
روزمره ایرانی
۱۰

خدا «دیگری» را حفظ کند

مریم (میترا) فردوسی

ما با یک دیالوگ داخلی مبتنی بر تحقیر «دیگری» مواجهیم!«دیگری» کیست؟ «دیگری» همسایه است که نباید صدای بلندت به گوشش برسد. «دیگری» همکار است: «دیگری» مدیر اداره است: «دیگری» خواهر شوهر و مادرشوهر و گاه مادرزن است: «دیگری» باجناق است که فامیل نمی شود: «دیگری» عروس است. «دیگری» «مسی» است. «دیگری» «مردم» است که دهانش را نمی شود بست. «دیگری» گاهی دایی جان ناپلئون انگلیسی است. «دیگری» روسیه: «دیگری» چین: «دیگری» امریکاست! «دیگری» در من رخنه کرده است. «دیگری» در درون من زندگی می کند. گاه برآورد واقعی ام را در نسبتم با امور بر هم می زند. بی توجه به تلاش های طاقت فرسای درونی ام، بر یافته هایم می تازد. به همه چیز وارد می شود و با ورود خود، تمایلاتش را بر من تحمیل می کند... «دیگری» در همه جا حضور دارد. اصلااز فرط حضور قدرتمند همیشگی است که «دیگری» می شود. تحقیر کرده است و انکار می شود. اقتدار دارد و پرخاش می بیند. رسمیت دارد و تقلایی برای نادیده گرفته شدنش همواره وجود دارد. به قول سقراط «دیگری» خود متشکل از خود و «دیگری» است. با «دیگری»ها زیست می کنیم و از آنها متنفریم. شاید این یکی از سویه های اپیدمیک زندگی متناقض اجتماعی در ایران باشد. «دیگری» در قامت بلند یک برج در تیررس دید همگان انکار می شود و در عین حال در ذهن عده ای از جوانان دانشجوی خیابان پشتی کعبه آمال علم و مد و زندگی و در پاساژ خرید روبه رو شاخصی برای کیفیت محسوب می شود.

هرچیزی که خوب است امریکایی است و در عین حال هر چیزی که بد است امریکایی است. زیست دوگانه با «دیگری» را از کودکی تمرین می کنیم. در زندگی شخصی و خانوادگی و بعدها در زیست اجتماعی و سیاسی... «دیگری» هم منبع هویت ما است و هم مقصری که می شود همه تقصیرها را گردنش انداخت.

چیزی است که شاید در موقع نیاز خانواده، کارمندان، افراد جامعه و... برای حفظ انسجام و اتحادشان در مقابلش تیم می بندند و از فشارهای روانی می کاهند. در فقدان دیگری گویی زندگی چیزی کم دارد.