آرشیو شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۴، شماره ۶۱۷۳
صفحه آخر
۲۴

ادبیات و صافکاری بدون رنگ!

یزدان سلحشور

یک موقعی بود که صحبت «جوانمرگی در ادبیات» بود؛ خدا بیامرزد هوشنگ گلشیری را، زیاد در این باره نوشت و صحبت کرد مخصوصا در کارگاه های داستان نویسی اش؛ حالامنظور چه بود؟ منظور این بود که مثلا یک نفر،فرضاعلی محمد افغانی، یک رمانی می نوشت که می شد «شوهر آهوخانم» و به قول خدابیامرز جلال آل احمد تخم دو زرده می گذاشت اما بعدش دیگر یا کاری منتشر نمی کرد یا کارهای خوبی منتشر نمی کرد. این البته مال آن موقع بود که چاپ کردن کار اول، معادل بالارفتن تا قله اورست بود یا کم کم اش، رفتن به قطب جنوب با پیراهن رکابی مارلون براندو در «تراموایی به نام هوس»! بعدها چاپ کتاب اول آسان شد؛ هر کس شب با پدرش، سر زن گرفتن یا نگرفتن دعوایش می شد، صبح کتاب اولش را چاپ می کرد و عصر با همان کتاب می رفت خواستگاری! این طور شد که به اینجا رسیدیم! الان تعداد نویسندگان ما، در مقایسه با آمار کتابخوان های ما، مثل نسبت جمعیت چین به جمعیت همین کرج خودمان است! اصغر نوری که مترجم پرکاری ا ست آن هم در این بازار راکد کتاب، روراست گفته: «فکر می کنم معضل ادبیات امروز ایران این است که کتاب زیاد چاپ می شود و نویسندگانی که هنوز به پختگی نرسیده اند کتاب چاپ می کنند؛ همچنین نویسندگان تک کتابی زیادی داریم که یک رمان یا یک مجموعه داستان منتشر کرده اند. متاسفانه وقتی این کتاب ها را می خوانیم متوجه می شویم که این نویسنده ها هنوز مهارت های داستان نویسی یا رمان نویسی ندارند. من همیشه امیدوارم کتاب های بعدی این نویسندگان بهتر شود.» خدا درگذشتگانت را بیامرزد که هنوز امیدواری کارشان بهتر شود! طرف بخواهد یک «صافکاری بدون رنگ» باز کند باید لااقل 15 سال شاگردی کند!