دو شهید، دو خاطره
روزی به بهشت رضا رفته بودیم، وقتی چشمش به مزار شهدا افتاد، گفت: - «چه قدر لذت داره که انسان در راه خدا شهید بشه و او را در بهشت رضا دفن کنند. وقتی شهید شدم من را همین جا دفن کنید.»
روز آخرین اعزام غسل شهادت کرد و منطقه رفت.
امروز مزارش در بهشت رضاست.
خاطره ای از شهید گلمکانی
راوی: همسر شهید
از همه نظر با دیگران فرق داشت؛ از لحاظ صحبت کردن، مهربانی و خیلی چیزهای دیگر.
اما خودش همیشه می گفت:
- «من هیچ فرقی با دیگران ندارم؛ همه محبت دارند، ولی طرز استفاده و اظهار آن را نمی دانند. می دانم که با محبت کردن مثمرثمر خواهم بود و می توانم روی دیگران تاثیر بگذارم. پس چرا از آن دریغ کنم؟»
یک بار از دکتر بهشتی سوال کرده بود:
- «تکلیف ما در برخورد با مخالفینی چون بی حجاب ها چیست؟ آیا باید با آنها قطع رابطه کنیم؟»
ایشان جواب داده بودند:
- «اگر می توانید روی آنها تاثیر مثبت بگذارید و از آنان تاثیر منفی نگیرید، باید ارتباط داشته باشید.»
وقتی محمد طاهر شهید شد، خیلی از همین مخالفین می گفتند:
- «حالافهمیدیم او بر حق بوده و ما اشتباه می کردیم.»
خاطره ای از شهید محمدطاهر رثایی
راوی: خواهر شهید