آرشیو چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۶، شماره ۶۵۳۵
صفحه آخر
۲۴
یادداشت

درباره «احمد متوسلیان» و امید به بازگشتش&

نگاه بی قرار تو

عبدالحسین رحمتی (شاعر و نویسنده)

تو ازهمان روزهای نخست، «بزرگ» بودی و از «اهالی امروز» و با تمام «افق های باز» نسبت داشتی! نگاهت نشانه ای آسمانی بود و دست های مهربانت اشاره ای تا ما در غبار جاده ها گم نشویم ای ایستاده درغبار! کاش غبار بنشیند و سواری که تو باشی پیداشود. نام ها در هیاهوی گذر از لحظات شتابان زندگی گم می شوند اما راز ماندگاری نام و یاد تو، دلی سرشار از ایمان و عشق و معرفت است. هرچند نمی دانیم کجایی و چگونه می گذرانی به روزگارغریبی، اما می دانیم که از خوبان روزگاری!

ما هنوز نمی دانیم درکدامین مرحله از رسیدن تا توییم:

امتداد چشم هایت می رسد تا اوج ها

ما کجا و امتداد چشم های تو کجا

چقدر تا نگاه بی قرار تو فاصله داریم. چقدر باید این فاصله ها را دوید. چگونه باید این پاهای سنگین و تاول زده را به آستان تو رساند سردار!

دیروز در لحظه های فتح خرمشهر وقتی ازسینه کش خاکریز بالا می رفتی جایی را درآسمان نشان دادی و گفتی: آنجا انتهای افق است و ما باید پرچم را آنجا برافراشته کنیم و رفتی تا دورها تا لبنان، افق که انتهاندارد...

از همان روزی که فالانژها تو را به همراه یارانت به اسارت بردند جای تو درمیان بچه های باصفای روزهای آتش و باروت خالی است. مثل تو کمتر پیدا می شود سردار!

این روزها چقدر بی قرار توییم! تو را هنوز چشم در راهیم.

چقدر چشم به راهی، خدا کند که بیایی!

هزارخاطره دارم ازآن دوچشم نجیبت