هر شهروند، یک هلال احمر
فردای تلخ زلزله، یکی از دوستان روزنامه نگار آلمانی ام تصویری از مردم ایران را برایم فرستاد که ایستاده بودند توی صف طویل اهدای خون: زن و مرد، پیر و جوان. زیر تصویر نوشته بود: «Sie، die Iraner sind super.» (شما ایرانی ها عالی هستید.) راست می گفت. راست می گوید. ما ایرانی ها، گاهی اوقات، در بعضی بزنگاه ها، واقعا عالی هستیم: به خصوص وقتی فجایعی از این دست رخ می دهند، در آن روزهای اول که زخم هنوز تازه است، فارغ از خط وربط های سیاسی و جناحی، به نام انسان و انسانیت، به میانه میدان می آییم و هر کاری از دست مان برمی آید، کوتاهی نمی کنیم. این از آن رفتارهایی است که در جهان معاصر کیمیاست و ما که داریمش خوب است قدرش را بدانیم، و بهتر است در مسیر درست هدایتش کنیم: مثلا آنقدر احساس مسوولیت نکنیم که به جای همراهی و همکاری با نهادهای رسمی، مثل هلال احمر، خودمان شخصا کمک های نقدی و غیرنقدی جمع کنیم، یا به جای پشتیبانی -به ویژه- معنوی نیروهای امدادرسان کارآزموده خودمان راسا بلند شویم برویم محل حادثه برای آواربرداری. در چنین بحران هایی، «لحظه» اهمیت ویژه دارد و مجالی برای آموزش دادن به علاقه مندان و انسان دوستان نیست. این رفتار، حتا اگر از سر کنجکاوی و سروگوش آب دادن هم نباشد و صرفا برای کمک به هم نوعان زلزله زده باشد، رفتاری احساساتی و نابجاست. وقتی این نهادها مدام دارند می گویند «شهروندان عزیز، لطفا به محل حادثه نیایید، هرچه بیشتر لای دست وپای ما را شلوغ کنید، کمتر می توانیم امدادرسانی و خدمات رسانی کنیم...» معنایش چیست؟ بهتر نیست به پشتیبانی معنوی و مادی اکتفا، و اخبار را از رسانه های رسمی و -اگر به آنها اعتماد نداریم- از سایر رسانه ها پیگیری کنیم؟ حتما لازم است خودمان برویم سرکشی و کمک؟ گاهی بد نیست به نهادهای رسمی و آموزش دیده اعتماد کنیم و بگذاریم در آرامش «وظیفه»شان را انجام دهند. هرقدر صف طویل شهروندان برای اهدای خون غرورآفرین و زیبا و شور انگیز است، صف دراز ماشین هایی که توی جاده های منتهی به نقاط زلزله زده قطار شده اند پشت هم و ترافیکی چندکیلومتری درست کرده اند، نابجاست و نگران کننده. نمی دانم آن دوست روزنامه نگارم، اگر این تصویر دومی را ببیند، زیرش چه خواهد نوشت.