آرشیو یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶، شماره ۲۱۸۲۴
اخبار کشور
۱۰
خوان حکمت

انسان؛ موجودی جامع الاطراف

کتاب های آسمانی عموما و قرآن کریم خصوصا راه جدیدی را از نظر معرفت شناسی برای انسان ها باز کردند، راه هایی که دیگران می دانستند و آن راه را طی می کردند و هم اکنون هم آن راه را طی می کنند همان راه تجربه حسی است که به این صورت بیان می کنند: «من فقد حسا فقد فقد علما»[1]؛ اگر کسی حسی را از دست داد، تجربه حسی که از آ ن حس به دست می آید نصیب او نخواهد شد، این سخن حقی است که مورد امضای انبیاست؛ اما آن حرف جدیدی که انبیا آوردند و برای همه ما موثر است، این است که «من فقد تقوی فقد فقد علما» اگر کسی فاقد تقوا و پرهیزکاری بود، علمی که از آن ناحیه حاصل می شود را از دست می دهد. این بیان نورانی قرآن کریم که (إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا)[2] به ما می گوید اگر شنیده اید که عده ای از بزرگان گفتند: «من فقد حسا فقد فقد علما» اگر کسی حسی را مثلا بینایی را از دست داد، علوم حاصل از بینایی نصیبش نمی شود، این حرف حق است، منتها اعضایی که عهده دار شنیدن و دیدن و بوییدن و لمس و اینها هستند اینها منحصر در حس نیستند. اگر شنیده اید و تجربه کرده اید که بزرگان گفتند اگر کسی نابینا بود و حس بصر را از دست داد، او از تشخیص رنگ ها و علوم مناظر و مرایا محروم است، اگر این مطلب را شنیدید و تجربه کردید و درست هم است، ما حرف جدیدی داریم و آن این است که می گوییم: این حس دو قسم است؛ یک قسم در بیرون است، یک قسم در درون؛ در بیرون همین چشم و گوشی است که می بینیم؛ در درون، یک چشم و گوش نادیدنی است. اگر کسی آن چشم درون را از دست داد، از علومی که از بینایی غیبی نصیبش می شود بهره مند نیست.

در سوره مبارکه «حج» فرمود در درون انسان چشمی است که مومنان آن چشم را دارند ولی کافران کورند و آن چشم را ندارند:فإنها لا تعمی الابصار ولکن تعمی القلوب التی فی الصدور؛ در حقیقت چشمها کور نیست لیکن دلهایی که در سینه هاست کور است [3]؛ اگر قلبشان که باید بینا باشد اگر فاقد آن چشم باشد؛ یا مشغول توسعه همان اصل قبلی است که «من فقد حسا فقد فقد علما» یا مشمول این نو آوری انبیاست که فرمودند: «من فقد تقوی فقد فقد علما» چون این به صورت جمله شرطیه بیان شده (إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا) فرق بین حق و باطل، صدق و کذب، خیر و شر، حسن و قبیح که مهم ترین کارهای ما با فرق بین این امور هشت گانه است با تقوا حاصل می شود. می بینید خیلی ها برایشان حلال و حرام یکسان است، حق و باطل یکسان است، صدق و کذب یکسان است، خیر و شر یکسان است، حسن و قبیح یکسان است. اما فرمود: (إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا) اگر به صورت جمله شرطیه است پیامش این است که «من فقد تقوی فقد فقد علما» اینکه می بینید علوم برخی ها چه در حوزه چه در دانشگاه کارآمد نیست و مشکل او را حل نمی کند، چه رسد به مشکل جامعه را،برای این است که او به همان اصل اولی بسنده کرده است که «من فقد حسا فقد فقد علما» اما این اصل دومی که رهاورد وحی است را رعایت نکرده (إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا) آنجا فرق بین حیات و ممات به وسیله همین تقواست.

انسان؛ در گذر از فرش تا عرش

درست است همه موجودات، آینه الهی اند، آیت پروردگارند، اما هیچ موجودی به اندازه انسان، آینه الهی نیست و چون هیچ موجودی به اندازه انسان مرآت الهی نیست، هیچ موجودی هم مانند انسان صلاحیت خلافت الهی را ندارد که خلیفةالله بشود، برای اینکه موجودات، یا نیمه اول راه را طی می کنند یا در نیمه دوم راه به سر می برند، موجودی که از آغاز، حرکت بکند به پایان نیمه دوم برسد فقط انسان است، بنابراین می بینیم موجودات از منظر قرآ ن کریم به سه قسم تقسیم شده اند، این سه قسم را هم با بحث های دیگر می یابیم. قسم اول موجوداتی هستند که در نیمه اول حرکت می کنند، اینها جماد و نبات و حیوان هستند، اینها در محدوده طبیعت حرکت می کنند،اگر یک وقت بنا شد خاک حرکت کند و به کمالی برسد و به تعبیر بعضی از ادیبان «لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن»[4] اگر یک مقدار خاک در اثر تلاش ها و کوشش های چند قرن در بدخشان افغان، لعل می شود؛ یا در یمن عقیق می شود، این رشدش مشخص است، بالاخره این خاک یک سنگ گرانبها می شود، اگر یک گیاهی در تغذیه و تنمیه و تولید بالنده است و به شجر مثمر می رسد، آن هم بالاخره راهش مشخص است و بارش هم معلوم، و اگر حیوانی رشد می کند و به مرحله تجرد وهمی و خیالی می رسد، این هم قلمرو رشدش مشخص است؛ چه جماد، چه نبات، چه حیوان، اینها در این نیمه اول راه به سر می برند، اینکه اینها به عرش بار یابند و موجود الهی بشوند، اینطور نیست؛ اینها در همین محدوده اند، از آن طرف فرشتگانی که حاملان عرشند: جبرئیل(ع)، اسرافیل(ع)، میکائیل(ع)، عزرائیل(ع) این بزرگواران در همان نیمه دوم به سر می برند، اینها در عالم خاک و عالم نبات و عالم حیوانیت به سر نمی برند و در همان نیمه دوم هستند، بنابراین هم موجودات نیمه اول گسسته از نیمه دوم اند، هم موجودات نیمه دوم منقطع از نیمه اولند؛ تنها انسان است که می تواند از خاک شروع بکند و به عرش الهی بار یابد، از فرش تا عرش را او می تواند طی کند، یعنی مرحله جماد و نبات و حیوان را پشت سر بگذارد «بار دیگر چون ملک قربان شوم» یعنی جزء مقربان الهی بشوم و بعد هم «از ملک قربان شوم»[5] و مقرب تر از فرشته می شوم.

جامع الاطراف بودن انسان

این موجود یعنی انسان، تواناست که هم نیمه اول را طی کند، هم نیمه دوم را طی کند،هم اینها را به هم مرتبط کند و بشود جامع الاطراف؛ چنین موجودی شانیت و صلاحیت این را دارد که بشود خلیفةالله. در قرآن کریم فقط چنین موجودی مخاطب خداست که:یا ایها الإنسان إنک کادح إلی ربک کدحا فملاقیه؛ ای انسان! تو با تلاش و رنج بسوی پروردگارت می روی و او را ملاقات خواهی کرد! [6] این خطاب شرف بخش، نصیب فرشته ها نیست،چه اینکه نصیب جماد و نبات و حیوان هم نیست؛ پس او می تواند هم در محدوده طبیعت، رشد و بالندگی داشته باشد، هم در قلمرو فراطبیعت رشد و بالندگی داشته باشد و هر دو را جمع کند و سرپرستی کند و خلیفةالله بشود.

اگر کسی خود را نشناخت یا ارزان فروخت، مغبون می شود چون مغبون می شود ممکن است در دنیا این غبن ظهور نکند ولی در قیامت که حق ظاهر می شود و ارزش ها آنجا شکوفا می شود، افراد مغبون می فهمند که ضرر کردند. این سوره مبارکه «تغابن» برای همین نازل شده است که:یوم یجمعکم لیوم الجمع ذلک یوم التغابن؛ این در زمانی خواهد بود که همه شما را در روز اجتماع [روز رستاخیز[گردآوری می کند، آن روز روز تغابن است (روز احساس خسارت و پشیمانی) [7] روزی که غبن انسان ظاهر می شود اگر کسی خود را ارزان بفروشد،به امور گذرا بفروشد، کاملا مغبون شده است، این می توانست به اندازه خود خلیفةالله باشد، لکن خودش را ارزان فروخت.

بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی (دامت برکاته) در جلسه درس اخلاق در دیدار با جمعی از دانشجویان و طلاب، قم؛ 4/7/92،

مرکز اطلاع رسانی اسرا

[1]، اساس الاقتباس، ص375.

[2]، انفال، 29.

[3]، حج، 46.

[4]، دیوان سنایی، قصیده 134.

[5]، مثنوی معنوی، دفتر سوم.

[6]، انشقاق، 6.

[7]، تغابن، 9.

خوان حکمت روزهای یک شنبه منتشر می شود.