سجده در خون
در حال عکس گرفتن از منطقه بودم که دیدم یک نفر با همه تجهیزات نظامی همراهش به حالت سجده پیشانی به خاک نهاده است!
اولش فکر کردم نماز می خواند؛ ولی هوا کاملا روشن بود و وقت نماز گذشته بود!
جلوتر رفتم تا عکسی از حال و هوایش بگیرم. دست روی شانه اش گذاشتم که یک باره به پهلو روی خاک افتاد! جای گلوله ای که از پشت به او اصابت کرده و انگار از قلبش گذشته بود، سرخ سرخ بود!
صورتش را که دیدم پاهایم سست شد و بر زمین زانو زدم!
توی دلم گفتم: «اینکه یوسف شریف هست!»
یادم آمد یوسف همیشه می گفت دوست دارد شهادتش در حالی باشد که سجده است...
* راوی: همرزم شهید