آرشیو چهارشنبه ۷‌شهریور ۱۳۹۷، شماره ۳۲۳۱
صفحه اول
۱
سرمقاله

ایجاد امید به جای سخنرانی

دکتر مهرداد عربستانی ( استاد دانشگاه تهران)

سال هاست کسانی که صدای آنها شنیده می شود، از روزنامه نگاران و فعالان مدنی و سیاسی تا سیاست مداران و مدیران سیاسی، از «موقعیت خطیر» و «شرایط بحرانی» سخن می گویند و این تحذیرها به قدری تکرار و مانند یک دال شناور برای مصارف مختلف خرج شده اند که به نظر می رسد معنای خود را از دست داده و نوعی بی حسی به آنها ایجاد شده است؛ اگرچه نابسامانی های اخیر چنان روی پوست احساس می شوند که این بار از معدود دفعاتی است که دغدغه های گذشته به طور مستقیم تجربه می شود و این واژه معنایی تجربی و مصداقی جدیدی پیدا کرده است. مشاهده محتوای در حال تنزل سبد غذایی، این دغدغه که خودمان یا فرزندمان از چه راه هنجاری و اخلاقی ای می توانیم به شغلی دست یابیم و درآمدی داشته باشیم و اینکه رویدادها و اخبار روزانه آرزوهای معمولی را دورتر می کنند، حتی تضعیف استطاعت مالی برای سفر و تحرک فیزیکی، همه دغدغه هایی عینی هستند که اذهان بسیاری را اشغال کرده اند و به احساس گیرافتادگی دامن می زنند. در واقع، شرایط تجربی و زیستی ما معنای تازه و ملموسی به واژه بحران می دهد؛ معنایی نزدیک به حوزه مفهومی احساس امنیت نداشتن و تصویری تار از آینده. اساسا بنیان حرکت و پویایی زندگی اجتماعی، در تصویر و مسیری است که رو به آینده می گشاید. اگر مهم ترین علت شکل گیری زندگی اجتماعی را ایجاد امنیت، ثبات و پیش بینی پذیری از طریق نظم و همکاری بدانیم، می توان گفت وقتی جامعه ای در القای آنها، در معنای گسترده آن، به اعضایش موفق نباشد، در واقع کارکرد اصلی اش مخدوش و بنیان حیات اجتماعی آن متزلزل شده است. تزلزل بنیادهای حیات اجتماعی، آسیبی منفرد نیست که بتوان آن را به سادگی تعمیر کرد، بلکه مانند سیستم عامل خرابی است که اصولا اقدام به هر مداخله ای را نیز با مشکل مواجه می کند. انواع مسائل ریز و درشت سیاسی و حاشیه ای و مجادله متقابل سیاست مداران و مدیران سیاسی سابق و لاحق به همدیگر که رسانه ها را پر و جامعه را به خود سرگرم کرده است، همه در بهترین حالت نشانه هایی از ایجاد گسل در بنیان های زندگی اجتماعی هستند. در دوران رکود و فشار اقتصادی به طور روزافزون اقشار بیشتری در عسرت اجتماعی و اقتصادی فرومی روند و سوژه احساس می کند گویی قدم به قدم از آرزویش دورتر می شود و به اصطلاح تحرک اجتماعی اش را از دست داده و دچار احساس «گیرافتادگی» شده و به سکون اجتماعی محکوم می شود. در این شرایط است که آرمان ها و آرزومندی ها برای وفور، برخورداری، حفظ کرامت انسانی و ارتقای اجتماعی دوباره قدرت می گیرند؛ اما تجربه «گیرافتادگی» ممکن است تجلی این آرزومندی ها را به سمت وسویی ببرد که به نوبه خود برخلاف خیر اجتماعی حرکت کنند. در این حالت، می توان انتظار فروغلتیدن جامعه را در آرزو اندیشی یا وهم اندیشی داشت؛ یعنی درآویختن ارتجالی جامعه به دامن هر راه حل توهمی که از برآوردن آرزوها بدون ارائه راه واقع بینانه سخن بگوید؛ استقبال از یک ناجی یا چسبیدن بت واره به افقی جایگزین که تصویر وفور و کرامت را به نمایش می گذارد. خطر در اینجا این است که به جای برداشتن گام های اندیشیده، احساس اضطرار سوژه را به سمت تصویری موهوم سوق دهد که تبعات آن می تواند دوری تازه از مشکلات را به بار بیاورد. می توان همچنین انتظار داشت که وقتی سازوکارهای هنجاری برای کامیابی از دسترس دور شوند، به عبارتی وقتی سازوکارهای بنیادین قوام دهنده جامعه تضعیف شوند، هرکس به فکر خودش و حداکثر نزدیکانش باشد و گذشت و همکاری برای اهداف جمعی معنای خود را از دست بدهد و به محاق برود...

چیزی که حاصل آن می تواند نوعی بیگانگی اجتماعی، بی تفاوتی، خویش مداری و به اصطلاح افول اخلاقیات باشد. می توان انتظار حمله به سمت گروه های برخوردار از «قدرت و ثروت» را هم داشت که حاصل آن نیز چرخه دیگری از خشونت احتمالی خواهد بود. نه اینکه بتوان دقیقا پیش بینی کرد، ولی اگر مبانی قوام دهنده حیات اجتماعی ضعیف شود و حس گیرافتادگی شدت بگیرد، بروز هیچ یک از این ناهنجاری ها دور از انتظار نخواهد بود؛ اما این اضطرار می تواند راه دیگری را هم بگشاید و آن، بازاندیشی انتقادی بر آن فرایندی است که ما را به اینجا رسانده است. اینکه چطور فرایند تحقق آرمان های «عالی و شریف»، گیرافتادگی اجتماعی به همراه داشته و قوام جامعه را تهدید کرده است؛ یعنی تامل بر اینکه باید چه کرد که آنچه در جامعه تولید می شود، نقض غرض وجودی جامعه نباشد. شاید کسانی چنان در واحه ای امن زندگی می کنند که اصولا نمی توانند ملتفت گیرافتادگی اجتماعی شوند، شاید هم منافع عده ای در نفی و انکار گیرافتادگی باشد. ولی راه منطقی برای کسانی که متوجه مهابت آسیب دیدن بنیان های اجتماعی هستند، خروج از تکرار تجارب و فرایندهای مخرب و برداشتن گام هایی برای ترمیم است. ایجاد یک امید واقعی و ملموس برای جامعه، بیش از سخنرانی ها می تواند قوام، انسجام و همبستگی اجتماعی را تقویت کند.