آرشیو شنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۷، شماره ۶۹۴۲
صفحه آخر
۲۴
یادداشت

او دیگر پیشنهادی ندارد

محسن بوالحسنی

محمد قاسمی از آن رنجورهای کلمه بود. بیمار نوشتن بود و دیدن. گاه گداری یادداشتی بر فیلمی یا کتابی می نوشت و به این صفحه می داد و در ستون «پیشنهاد» چاپ می شد وامیدی می گرفت از کلماتی که ثبت در جریده می شد. مظلوم بود و مظلومیتش دوست داشتنی. بی ادعا بود و کار درست و حالا که این کلمات را می نویسم حسرتی است این فعل هایی که به قید زمانی در گذشته می آیند. حسرتی است که جوانی این طور رعنا با آن میلی که به نوشتن داشت، بعد از یک روز بستری شدن در بیمارستانی در کرج، حالا به قید گذشته پیوسته و دیگر جانی ندارد. جانی که خود نمی خواست داشته باشد. محمد قاسمی اهل کلمه بود و صفحه آخر، همین ستون بالا گاهی به روایت فیلمی و کتابی می نشست و حالا دیگر نیست. چه می توان گفت جز اینکه همین چند کلمه را به پاس جوانی اهل نوشتن، به پاس یادآوری آنچه در عمر کوتاه و جوانش داشت به سطر آورد و ابراز اندوه کرد و برای خانواده اش طلب صبر.