آرشیو دوشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۷، شماره ۴۲۷۶
جلد دوم
۷
یادداشت

بانی حیات ما و عذاب آنها

بابک احمدی

حسین پاکدل زمانی در مراسم تجلیل از یک عمر فعالیت فرهنگی و هنری دکتر علی رفیعی روی صحنه تالار وحدت قدر و منزلت او در تاریخ معاصر فرهنگ و هنر ایران را با فرش ایرانی مقایسه کرد.

این توصیف تا سال ها در ذهن من خواهد ماند. پرسش اینجاست که آیا مدیران فرهنگی هم قدر این در گران عرصه هنرهای نمایشی را می دانند؟ پاسخ تلخ است.

کدام چهره فرهنگ دوست باور می کند یکی از معتبرترین کارگردان تئاتر و سینمای این ممکلت با بیش از 80 سال سن و بیش از نیم قرن سابقه درخشان دست به کار خلق و تولید نمایش شود ولی امکانات مورد نیازش را در اختیار نداشته باشد. این حقیقت گزنده روزگاری است که در آن به سر می بریم. رویای هنرمند مجال ظهور ندارد. بیایید یک لحظه تصور کنیم تا تشریح کنم چه چیزی از دست رفت.

خیال باطل کنیم قرار نیست صحنه تالار وحدت به عرصه جولان هر آن کس که پول دارد، بدل شود و مدیران کارشناس و فرهنگ دوست تمام ملزومات فنی از جمله عمق صحنه و نور را در اختیار کارگردان قرار داده اند مثلا همه بسیج شده اند.

توجه کنید درباره کارگردانی صحبت می کنم که با نور نقاشی می کند و با رنگ به صحنه حیات دوچندان می بخشد و یک طراح صحنه متبحر است. برناردا وارد می شود، خطابه اش را می خواند و با هر دستور فاشیستی که علیه آزادی مدنی و حقوق طبیعی دخترها صادر می کند، صحنه از عمق تا پیشانی کوچک و کوچک تر می شود. در نهایت شمایل مسیح پشت سرش از بالا پایین می آید و زندان دخترها ساخته می شود. کمترین خواست علی رفیعی که در این اجرا محقق نشد. بگذریم! بضاعت این چند سطر حتی گنجایش اشاره به کارنامه خالق «شکار روباه» را ندارد. لابد طبق معمول باید به همین اندازه که «موفق شد اجرا کند» دلخوش باشیم. کارگردانی که حضورش برای ما موجب حیات است و برای آنها موجب عذاب!