آرشیو یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۸، شماره ۵۴۳۰
صفحه آخر
۲۰
برعکس

ذره ذره از وجودم عاشق خورشید توست

علی رئوف

قدیم ترها با خودم می گفتم چه کار بیهوده ای می کنند این خادمان حرم. هر نوبت به زحمت فرش ها را پهن می کنند. به فکر چه هستند؟ احترام به زائران؟ مگر این فرش ها تختی چند می ارزد؟ مگر نه این که در این حریم بال ملائک فرش زیر پای زائران می شود؟ بعدها دیدم این فرش های کف صحن چه حکمت عجیبی دارند. آخر می دانید غبار وقتی روی سنگ می نشیند، نرم ترین نسیم هم می تواند بلندش کند و بیندازدش جایی دیگر. اما وقتی روی فرش می نشیند و به این تار و پود چنگ می زند دیگر هیچ چیز نمی تواند از جا بلندش کند. وقتی به حرم خورشید پناهنده می شوم و روی فرش های صحن می نشینم حس می کنم هیچ توفانی نمی تواند تکانم دهد.